۴۰ روز گذشت، از آغازین لحظهای که چهرهات را باید دیگر در قاب میدیدیم، روزهایی که ثانیه ثانیه آن برای بازماندگان سرشار از تالم و درد، غم و اندوه و ماتم دوری بود.
گفتمان زاگرس،آزاده خرم :: نمیدانم در اولین یلدای آسمانیت چه گذشت، جایت که پاییز امسال را به کام همه تلخ کردی در کانون سرد خانوادهات بشدت خالی بود، چه در کنار همسر و ۲ فرزندت محمد و مهدی و چه کنار پدر و مادرت، اگرچه آنها بلندترین شب سال را با طولانیترین غم سپری و تلخترین زمستان زندگیشان را آغاز کردهاند اما آنها هم مثل ما رفتن همیشگیات را باور ندارند و نگاهشان به دری که تو همیشه از آن میآمدی نگران و توام با امید است.
در خیال خود در این چند روز که بدور از هیاهوی دنیای خبر و اطلاع رسانی در خانه ابدی آرام گرفته ای من خاطرات دوران همکاریمان را در ذهن مرور می کردم.
وقتی برای همیشه رفتی هر کسی تیتر متفاوتی زد، یکی نوشت کرونا تیتر آخر را زد، آن یکی نوشت روح خبرنگار ایلامی به ملکوت اعلی پیوست، دیگری نوشت خبرنگار ایلامی آسمانی شد و آن یکی هم نوشت معجزه رقم نخورد و پژمان مهدوی فر به دیار باقی شتافت.
در این ۴۰ روزی که گذشت هر روز آنرا به سختی های شغلمان فکر کردم، به اخباری که نوشتی و تیترهایی که زدی، به روزهایی که از جلسات خسته باز می گشتیم، پایان جلسه پایان کار همه بود ولی برای من و تو و مابقی خبرنگاران آغاز راه بود، باید می نشستیم و خبر جلسه را می نوشتیم و به مردم منعکس می کردیم.
آنقدر در خبر غرق می شدیم که گاهی زمان از دستمان می رفت، چشمانمان از نور صفحه رایانه و گوشی همراه سوزش می گرفت ولی ما همچنان دغدغه نوشتن اخبار و انتشار به موقع آن را داشتیم.
در رسانه مکتوب کار می کردیم و باید آنقدر مهارت به خرج می دادیم تا آنچه را که اتفاق افتاده بود با ظرافت خاص طوری می نوشتیم که در ذهن مخاطب بخوبی و بدرستی تجسم شود.
این ۴۰ روز بیشتر از هر زمانی خاطرات روزهای سخت خبری که داشتیم برایم تداعی شد، روزهای انتخابات یا سفرهای ریاست جمهوری و مسولان کشوری که از چند روز قبل درگیر تهیه خبر، نوشتن گزارش و پردازش آنها می شدیم و دغدغه روز و شب ما سوخت نشدن خبر بود.
با وجود اینکه حقوق ثابتی نداشتیم و درآمدمان درصورتی تامین می شد که باید خبر و گزارش می نوشتیم اما چقدر به شغلمان عشق می ورزیدیم.
در میانه مرور خاطرات یاد بی مهری های برخی مسئولان می افتم که گاه برای پیگیری یک خبر بارها با آنها تماس می گرفتیم ولی پاسخی از آنها نمی گرفتیم و گاهی هم تماس را رد می کردند.
یاد نگاه های تلخ برخی ها می افتم که به ما به عنوان نماینده افکار عمومی مثل جاسوس نگاه می کردند و خیلی مواقع زیر نگاه های تحقیر آمیز آنها دلمان می شکست.
هم من می دانم و هم تو که هرچه بوده و هست چه تلخ و سخت اما شیرین بود، هم من و هم تو بخوبی می دانیم که سختی های کار یک خبرنگار تنها برای یک خبرنگار که به شغلش عشق می ورزد، قابل درک است.
نمی دانم آخرین تیتری که زدی چه بود و دغدغه چه مشکلی از مردم را داشتی ولی از همان روزی که چهره ات برای همیشه در قاب تصویر رفت، می گوید که هنوز حرف داشتی، دغدغه داشتی و قلمت آماده بدست بود تا حرف دل مردم را بنویسی.
سال ها همکاری در کنار هم داغ رفتن تو را برایمان سخت کرده است، با اینکه این خبر را نوشتیم که تو در آغوش خاک آرام گرفته ای و از صحت آن اطمینان داشتیم ولی تنها خبری است که آنرا خودمان هنوز باور نداریم.
روحت شاد همکار آسمانی
زنده یاد پژمان مهدوی فر از خبرنگاران پیشکسوت ایلام غروب ۲۹ آبان ماه بر اثر ابتلا به کرونا در سن ۴۵ سالگی بعد از یک هفته بستری در بیمارستان چشم از جهان فرو بست.
وی بیش از ۲ دهه از عمر کاری خود را در رسانههای جمعی استان سپری کرد و سالها در خبرگزاری ایرنا به عنوان رابط خبر فعالیت داشت.
خبرگزاریهای ایرنا و فارس، روزنامه ابوذر و پایگاه خبری تیتر آخر در طول سالهای گذشته شاهد حضور مستمر و دلسوزانه این فعال رسانهای استان برای انعکاس مشکلات مردم بوده است.
مهدویفر مشاور رسانهای شرکت توزیع برق استان ایلام بود و چندی پیش نیز با رای اکثریت آرای خبرنگاران به عنوان رییس شورای بسیج رسانه استان نیز انتخاب شد.
ثبت دیدگاه