یعنی یک سابقه درخشان در زمین چمن همراه با حساب بانکی پر و پیمان و محبوبیت میان هواداران برای هدایت فدراسیونی که هزار چاله داخلی و موانع بینالمللی دارد کفایت میکند؟
عصرایران؛ احسان محمدی- فدراسیون فوتبال ایران به زودی رئیس جدید خودش را میشناسد. مردی که نیامده میتواند بگوید «ویرانهای تحویل گرفتم». این جمله همیشه و همهجا کاربرد دارد. با کمی افشاگری و چند مصاحبه آتشین در مورد عملکرد تیم قبلی میشود بخشی از فشارها را برداشت. همین جمله علی دایی هم کفایت میکند که گفت «برای فوتبالی که ساختمان فدراسیونش را به مزایده گذاشتهاند باید گریست.» ماجرا بیشتر به فیلمهای کمدی شبیه است. چیزی شبیه «اجارهنشینها»ی داریوش مهرجویی. مگر میشود ساختمان یک فدراسیون را حراج کرد؟ لابد فردا ویدئوهایی منتشر میشود که بنگاهیهای محل دست خریدار را گرفتهاند و دارند بنا را نشانش میدهند و طرف هم سر تکان میدهد که: نُچ! عمرش رو کرده این ساختمون، کلنگیه! باید کوبید از نو ساخت! در سرزمین افسانه و قصه، هیچ چیز غیرممکن نیست. رئیس فدراسیون جدید بیست و هفتمین نفری است که روی این کرسی مینشیند. وقتی ایران برای نخستین بار قصد حضور در مسابقات المپیک ۱۹۴۸ لندن را داشت، پیش شرط حضور در این تورنمنت مهم داشتن فدراسیونهای ورزشی مستقل بود. بنابراین فدراسیونها و از جمله فدراسیون فوتبال در سال ۱۳۲۵ تشکیل شد که علی کنی نخستین رئیس آن بود. یک سال بعد و در ژانویه ۱۹۴۸(بهمن ۱۳۲۶) فدراسیون فوتبال ایران به عضویت فیفا در آمد و در این ۷۰ سال ۲۶ نفر در ۳۷ دوره مدیریتی مختلف بر این فدراسیون ریاست کردهاند. در ۵۲ سال قبل از انقلاب ۱۰نفر و ۴۲ سال پس از انقلاب ۱۶ نفر. که البته برخی از آنها دو بار بر این کرسی نشستهاند.نسل جوان چیز زیادی در مورد محسن حداد، حسین سیاسی، حسین مبشر، مصطفی مکری و حسین سرودی نمیداند. حتی در مورد کامبیز آتابای که بنیانگذار لیگ تخت جمشید بود اما پس از انقلاب از ناصر نوآموز، امیر عابدینی، داریوش مصطفوی، محمد دادکان، کیومرث هاشمی، علی کفاشیان و مهدی تاج بسی خاطره دارد. مدیرانی که هر کدام با کارنامه متفاوت معتقدند درخشان عمل کردهاند و «نگذاشتند» بیشتر از این موفق شوند. داریوش مصطفوی شاید فوتبالیترین رئیس فدراسیون فوتبالی باشد که میشناسیم. هم برای تاج توپ زد، هم پرسپولیس و تیم ملی. وقتی رئیس فدراسیون شد، ایران یکی از طلاییترین نسلهای خود را در اختیار داشت اما با رنجی جانکاه بالاخره به جام جهانی ۱۹۹۸ صعود کرد. او البته بعدها کنار گذاشته شد تا محسن صفایی فراهانی عهدهدار این سمت شود. مهندسی سختکوش، کم حرف و بدون لبخند که برخی معتقدند ساختار فوتبال ایران به شکل حرفهای را او پایهریزی کرد. گرچه مصطفوی هنوز هم بابت این انتصاب از سیدمحمد خاتمی و صفایی به شدت انتقاد میکند و معتقد است آنها سیاسیکاری کردند و چیزی از فوتبال نمیدانستند. البته بازیکن سابق تاج و پرسپولیس قریب به ده سال بعد در دولت محمود احمدینژاد نقره داغ شد. مصطفوی در ۲۶ آبان ۱۳۸۹ با حکم هیأت رسیدگی به تخلفات حرفهای فوتبال بهطور مادامالعمر از فعالیت در فوتبال محروم شد. علت این محرومیت، شکایت او از فدراسیون به مراجع قضایی خارج از فوتبال بود که در تضاد با ماده ۶۴ اساسنامه فدراسیون است. موضوعی که برای داریوش مصطفوی سخت گران تمام شد و نشان داد حتی سابقه خوب در فوتبال هم نمیتواند حاشیه امنی برای کسی باشد که در این گرداب حایل گرفتار میشود. در مورد عملکرد کفاشیان و تاج بسیار نوشتهاند و بسیار خواندهایم. تکرارش ملالآور است و پرونده مارک ویلموتس هم نشان داد که رندی طرف بلژیکی و انشاءالله! خامی رفقای فدراسیونی چه ضربه کمرشکنی بر قامت نحیف فوتبال زد که از صدر تا ذیل همه در تلاش هستند تا شاید بتوانند هزینههای این قرارداد شبه ترکمانچای را پرداخت کنند و شر تعلیق و محرومیت از سر فوتبال ایران برداشته شود. در چنین فضایی سالها است که بازیکنان فوتبال و برخی رسانهها میگویند «کار فوتبال را باید داد دست فوتبالیها!» پیشتر گفته میشد بازیکنان فوتبال فاقد تحصیلات آکادمیک برای نشستن روی صندلیهای مدیریتی هستند و حالا که برخی از آنها دانشگاه رفتهاند و انشاءالله بدون حمایت اساتید واحدها را پاس کردهاند و مدرک گرفتهاند خود را محق میدانند که برای فتح کرسی ریاست فدراسیون خیز بردارند. البته با تغییراتی که در اساسنامه به وجود آمد حالا خیلی از ستارههای محبوب و بیمدرک دانشگاهی هم میتوانند در انتخابات حاضر شوند و چه بسا به واسطه ثروت خود و رفقا و محبوبیتی که در میان اهالی فوتبال دارند بتوانند رئیس فدراسیون شوند اما آیا همین کافی است؟ یعنی یک سابقه درخشان در زمین چمن همراه با حساب بانکی پر و پیمان و محبوبیت میان هواداران برای هدایت فدراسیونی که هزار چاله داخلی و موانع بینالمللی دارد کفایت میکند؟ مدیریت در ایران بیش از آنکه به محبوبیت در شبکههای اجتماعی و روی سکوها ربط داشته باشد، به توان چانهزنی، هنر ایجاد ارتباط مطلوب با مدیران سایر وزارتخانهها و نهادها، قدرت ایجاد بسترهای مالی مطمئن، توان ایجاد رابطه مطلوب با کنفدراسیون فوتبال آسیا، مهارت لابیگری با اعضای کنفدراسیون، مهار زیادهخواهی قدرتهای بی اسم و همینطور تعامل با رسانهها ربط دارد. آیا ستارههای سابق فوتبال از چنین توانمندیهایی برخوردارند؟ لابد برخی میگویند «مگر بقیه این هنرها را داشتند که رئیس فدراسیون شدند؟» پاسخ این است که زمان دست برداشتن از آزمون و خطا در یک فدراسیون ۷۵ ساله نرسیده است؟ یک رئیس فدراسیون باهوش میتواند از ستارههای سابق فوتبال در کادر مدیریتی خود به درستی استفاده کند تا بازی بُرد-بُرد شکل بگیرد وگرنه با این سبک و سیاق حتی میتوان تیم رویایی ۹۸ را به قهقرا کشاند. کافی است خداداد عزیزی درون دروازه بایستد، مهرداد میناوند مدافع میانی شود، احمدرضا عابدزاده هافبک چپ و علی دایی پلی میکر!