بارسلونا خوشبخت است که فوتبال فقط ۹۰ دقیقه است وگرنه با این سبک بازی مقابل بایرنمونیخ بعید نبود تعداد گلهای خورده آنها دو رقمی شود. بعد از پیروزی ۷-۱ آلمان مقابل برزیل در جام جهانی، شکست ۸-۲ بارسلونا مقابل بایرن مونیخ از عجیبترین مسابقاتی است که دیدهام. حتی غافلگیرکنندهتر از شکست ۴-۰ آنها در فصل قبل مقابل لیورپول.
پیش از این شکست ۸-۲ آرسنال مقابل منچستریونایتد، شکست ۷-۱ آث رم مقابل منچستریونایتد و بایرنمونیخ را دیده بودم، البته شکست ۷-۰ بایرن مقابل شالکه، ۱۲-۱ بارسلونا مقابل اتلتیکو بیلبائو (۱۹۳۱) و ۸-۱ رئال مادرید مقابل اسپانیول (۱۹۳۰) را هم خوانده بودم اما این یک شکست مبهوتکننده بود. آنقدر مأیوسکننده که جز غرغرهای ویدال سر داور، باقی بازیکنان بارسلونا هیچ حرفی در موردش نداشتند. پیکه بعد از بازی گفت احساسش ورای شرمساری است و اگر لازم باشد اولین بازیکنی است که بارسلونا را ترک میکند.
اینجور وقتها بعضی روزنامهنگاران ایرانی سراغ اصطلاح «تحقیرآمیز» میروند. درک نمیکنم در این ترکیب چه لذتی نهفته است. ورزش، ابزار تحقیر نیست و تحقیر هم رفتاری انسانی نیست. بازیکنان دو تیم بعد از سوت پایان بازی، به هم دست دادند و هیچ رفتار تحقیرآمیزی شکل نگرفت. کاش روزی ما هم به این درجه از درک برسیم که فوتبال ابزار لذت است نه نفرتآفرینی.
این یک پیروزی با شکوه برای بایرن مونیخ و هانس فلیک بود. نتیجهای که تا مدتها به آن استناد میشود. خلاصه وضعیت آشفتهای که باشگاه بارسلون بعد از آمدن ستین به آن دچار شد. بازیکنانی آشفته، سرگردان، کلافه و شکننده. آنها تمام جامهای داخلی و بینالمللی را از دست دادند.
ماه پیش مسی بعد از تقدیم قهرمانی لالیگا به رئال مادرید و در حالیکه بحث در مورد چند پنالتی کلیدی مادریدیها داغ بود به جای آن که به داورها بتازد یا بگوید حمایت پادشاه اسپانیا پشت رقیب بوده، اعتراف کرد مشکل از خودشان است و بارسلونا آن شادابی لازم برای یک تیم فوتبال را ندارد.
توماس مولر(دو گل)، کیمیش، لواندوفسکی، گنبری، پرشیچ و کوتینیو (دو گل) در لیسبون پرونده بارسلونای شگفتانگیز این سالها را بستند تا همه از لزوم یک تغییر نسل حرف بزنند. ماجرا فقط رفتن ستین نیست، پس لرزههای این شکستها احتمال دامن هیأت مدیره باشگاه را هم میگیرد.
وقتی بعد از شکست بارسلونا در مرحله نیمه نهایی سوپرکاپ اروپا مقابل اتلتیکو هواداران ارنستو والورده را به سمت در خروجی باشگاه راهنمایی کردند، تیم هنوز در صدر جدول لالیگا بود و به مرحله یک هشتم نهایی لیگ قهرمانان صعود کرده بودند، آنها گمان می کردند با ستین خوش بختی را باز تجربه میکنند اما این یک جابجایی فاجعهبار بود.
ماجرا برای بایرنمونیخ اما شکل دیگری داشت. آبان سال گذشته درست وقتی باواراییها با نیکو کواچ به بنبست رسیدند، هانس دیتر فلیک که دستیار او بود هدایت تیم را دست گرفت، با قاطعیت تمام بوندسلیگا و جام حذفی را برد و حالا در لیگ قهرمانان چنان به پیش میتازد که مشابه آن را کمتر به خاطر داریم. او که بازیکن سابق همین تیم بایرنمونیخ است در دو جام جهانی به عنوان دستیار یواخیم لو حضور داشت و در آن پیروزی ۷-۱ مقابل برزیل هم روی نیمکت بود، شاید برای همین بعد از گل هشتم تیمش مقابل بارسلونا حتی شادی نکرد.
پاریسنژرمن با سرمربیگری توماس توماس توخل آلمانی، لایپتزیش با یولیان ناگلزمن آلمانی و بایرنمونیخ با هانس فلیک آلمانی سه تیمیاند که به پای فینال رسیدند. هر سه تیم فوتبال را زیبا و شناور بازی میکنند اما هنوز هستند کارشناسانی که کلیشه تکراری «فوتبال ماشینی» را در مورد آلمانها به کار میبرند.
دیدار منچسترسیتی و لیون تکلیف تیم چهارم را روشن میکند. نبرد پپ گوادریولا و رودی گارسیا. اگر فکر میکنید که بایرنمونیخ از حالا قهرمان این تورنمنت است، کافی است به نتیجه بازی دیشب نگاه کنید. اینجا همیشه میتواند غافلگیرکننده باشد. جایی که کرونا نظم بازیها را به هم ریخت، دیدار رفت و برگشتی در میان نیست و صدای تماشاگران هم به تیمها قوت قلب نمیدهد.
این شاید سنگینترین شکستی است که لیونل مسی از دوران فوتبال آماتوری تا حالا تجربه کرده است. او حالا درک میکند وقتی تیمهای حریف را با جادویش خاکستر میکرد، بازیکنان شکست خورده چه حالی داشتند. حالی شبیه خودش در لحظههای پایانی بازی مقابل بایرن مونیخ؛ بغض کرده، در هم شکسته و ناامید! اما تیمهای بزرگ هم شبهای بد دارند. دیشب بایرنمونیخ شایسته یک پیروزی بزرگ بود. متاسفم بارسلونای عزیز!