گفتمان: غلامرضا بنی اسدی::حکایت مرد و مار را بسیارمان شنیده ایم؛ مار به آتش گرفتار بود و مرد او را نجات داد و مار، خواست مرد را نیش بزند که مرد گفت: من تو را نجات دادم! می خواهی مرا بکشی؟ مار گفت: بله چون سزای خوبی، بدی است. مرد با تعجب پرسید این چه استدلالی است و مار، پاسخ را به جواب دیگران حواله داد و چشمه و درخت و… در میان راه حرف مار را تایید کردند که پاسخ خوبی بدی است. مرد و مار در گام بعدی به روباه رسیدند و پرسش را تکرار کردند. ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ:ﻣﻦ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﻨﻢ. ﺑﺎﯾﺪ ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﯿﻢ ﻣﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺑﺮﻭﺩ. ای ﻣﺮﺩ،ﺗﻮ نیز باید ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﮑﺸﯽ تا من قضاوت ﮐﻨﻢ. ﻃﺮﻓﯿﻦ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﺪ. ﺁﺗﺸﯽ ﻣﻬﯿﺎ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺗﺶ ﺑﺒﺮﺩ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ:ﭼﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻧﺸﺪ ؟ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻞ ﺧﻮﺩ ﺑﺴﻮﺯﺩ!
حالا قصه ما و نوعثمانی ها همین است. در ماجرای کودتای ترکیه، اردوغان را نجات دادیم. در جنگ آذربایجان و ارمنستان، چهار امام جمعه در استان های ترک زبان، و بسیاری از آذری های وطن، پشت آذربایجان ایستادند و این دو مار را از میان آتش، بیرون کشیدند و تاج و تخت بخشیدند حالا اما نیش های خود را به ما نشان می دهند! انگار باور شان شده که “سزای خوبی، بدی است”! نمی دانند که این تقویم، بعد از شنبه به یک شنبه هم می رسد و باز ممکن است این حکایت مرد و مار تکرار شود. به آن روز فکر کرده اند که در آتش محتمل فردا، اگر ایران، چوب دستی خود را دراز نکند در لهیب شعله ها نه زغال که خاکستر خواهند شد؟
روزها از پی هم می ایند، ایران هست، ما هستیم. آتش بعدی هم شاید به همین زودی ها شعله بکشد. خواهیم دید که آن روز سزای کسانی را که باورشان شده؛ سزای خوبی، بدی است!
ثبت دیدگاه