گفتمان: ویلیام هزلیت شاعر شهیر انگلیسی که وی را حافظ ثانی در غرب خطاب می کنند در خصوص شعر چنین می گوید:”شعر تنها چیزی است که ارزش به خاطر سپردن دارد.” ولی به باور بنده تاریخ تنها میراث مکتوب ماندگاری است که ارزش نگهداری و به خاطرسپاری را دارد و آلترناتیو و جایگزینی ندارد. بایستی در مورد تاریخ به قول دکتر بهروز یاسمی غزلسرای شهیر معاصر که وی را سعدی ثانی ایران در سرودن اشعار بی پیرایه و اروتیک قلمداد می کنند که زیبا و نیکو سروده است:”و اعتراف سخت است اگر چه با تأخیر/پرنده ای بودم؛پرنده ای سر به زیر.”اما بر خلاف این قاعده مرسوم تاریخ هیچگاه نهفته و سر به زیر نمانده است و در واقع عکس معادله لوشاتلیه در شیمی روایت می شود که هرگاه به یک سیستم در حال تعادل فشاری غالب شود،معادله واکنش در جهت عکس جابجا می شود که روایت قائم مقام فراهانی هم از این اسلوب و سیاق پیروی می کند.
در واقع مردم کمتر از این قضیه مطلع هستند که ما با یک خاندان و نه یک تن رو به رو هستیم.بیشتر مردم تنها میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی را می شناسند که در باغ نگارستان تهران به دستور محمد شاه قاجار خفه شد و بر همین اساس در ذهنیت عامه مردم ما،رابطه و پیوندی بنیادی بین عباس میرزا و قائم مقام استوار و برقرار است؛رابطه ای لابیرنتی تو در تو،ولی حسنه و ناگسستنی،که تبریز را به دژ استراتژیک دفاعی و مقاومت در برابر روسیه تزاری مبدل ساخته است.
در این ذهنیت عوامانه عباس میرزای دلیر،پیشکار،وزیری زیرک،خردمند و ایران دوست دارد که تنها فعالیت هایشان در سیطره قلمرو ایالت آذربایجان و به خصوص معطوف به جلوگیری از نفوذ و پیشروی روس ها و حفظ مرزهای ایران در آن بخش است؛در مقابل،دربار تهران است و فتحعلی شاه زنباره غافلی که در کشاکش و اوج جنگ ها و نیاز مالی قشون ایران،تخت طاووس می سازد و خود به دلایل واهی و عدیده،یکی از سلسله علل و زمینه های حضیض ضعف و شکست ایران است.
تضاد و دوگانه تجدد و سنت و خرد و غفلت،که در میان دو دستگاه شاهزاده ولیعهد در تبریز و دربار شاه قاجاری در تهران شکل گرفته است،در این ذهنیت عوامانه،از دور و تسلسل باطل و اقدامات شاهزاده ولیعهد در یزد و خراسان و نبرد با عثمانی ها خبری نیست و کسی به درستی نمی داند که در بحبوحه بسیاری از ادوار سالیان جنگ،شاه قاجار در نزدیک ترین فاصله از میدان محل مناقشه و نبرد”سلطانیه”اقامت داشته است.
اگرچه قائم مقام به منشآت و قدرت قلمش شناخته می شده است و در برخی کتب درسی،یکی دو بخش از آثار وی به دانش آموزان آموزش و آموخته می شود،یادگارهای قلمی او،که مشتمل بر نامه های فارسی و عربی،دیباچه ها،رساله ها و …تمام و کمال مورد اهتمام و توجه قرار نگرفته است و کسی نگاهی به شکوائیه ها و ایام رقت و خذلان معزولی او نینداخته است و به این اصل کلیدی توجه نکرده است که به قول دانش پویای روان شناسی انسان ها را هنگام عصیانیت بیشتر می توان شناخت و مقامات و پادشاهان و وزرا را هنگام عزل از قدرت؛که آنچه قائم مقام را دوباره به پیشکاری و وزارت آذربایجان و خدمت نایب السلطنه باز می گرداند،نه امر و تصمیم و لطف شاهزاده که تحت امر”شهریاری” فتحعلی شاه قاجار بوده است.
از دیگر سو،بسیار هستند کسان دیگری که سلسله قاجاریه را سبب انعقاد عهدنامه ترکمانچای به باد استهزاء و انتقاد می گیرند و فتحعلی شاه را مسبب اصلی وقوع این بلیه و مصیبت ننگین می دانند،اما فراموش می کنند که قائم مقام از ارکان اصلی امضای این عهدنامه بوده است و از خدمات او به عباس میرزا ضمیمه و گنجاندن تبصره و بندی در قرارداد بود که در آن دولت روسیه از ولایتعهدی عباس میرزا و به پادشاهی رسیدن فرزندان او حمایت می کرد.
بندی که عباس میرزا و فرزندان و خاندان او را از کارشکنی ها،کینه ها،حسادت ها و رقابت های فرزندان دیگر فتحعلی شاه یله و رها می ساخت و اطمینان و ضمانتی وزین و قدرتمند برای به خلافت و پادشاهی رساندن آنها محسوب می شد.همان که به گفته اعتماد السلطنه،درخلسه یا خوابنامه مردم را نسبت به عباس میرزا و چرایی شکست ایران بدبین کرده بود:”شنیده اید که بعضی از بدسگالان و بداندیش ها مرحوم نایب السلطنه عباس میرزای رضوان جایگاه را متهم ساختند و گفتند برای حمایت از روس ها،بلکه ضمانت آنها از ولیعهدی آن شاهزاده آزاده و اولاد او چنانکه در عهدنامه ترکمانچای مضبوط است،به عمد از روس ها شکست خورد و قسمت عمده ای از مملکت ایران را در آن موقع به روس ها واگذاشت.
همه کس می داند که چندی مردم این کشور به واسطه این تهمت ها نسبت به شاهزاده مبرور و اولاد او بد دل بودند.من”قائم مقام فراهانی”به مشقت و زحمت های زیاد رفع این اشتباه را نموده،برای آن حضرت با رفعت برائت ذمه حاصل نمودم.”اطلاعات ناب و اسرار مهم و ذیقیمتی که نشان می دهد میان آنچه مردم کنونی ما درباره نایب السلطنه عباس میرزا و سرانجام دوره دوم جنگ های پر فراز و نشیب ایران و روس و بسته شدن عهدنامه ترکمانچای می اندیشند،با آنچه مردم آن برهه و آن زمان،یا لااقل بخشی از آنها می گفتند و به آن”موقتا یا غیر آن”باور داشتند،تفاوتی بسیار و گسست و شکافی سترگ وجود دارد؛خلاء و شکافی که ذهنیت عمومی مردم زمانه ما ترجیح می دهند آن را به عمد نادیده بگیرند و بخش هایی از کنش مدنی شخصیت های تاریخی،روابط،رخدادها،وقایع و مناسبات افراد و گروهها را از این دایره حذف و بر روی عده و پاره ای دیگر زرم و کلوزآپ کرده و آن را مهم و برجسته کنند و از دل آن به کاراکتر و شخصیت سازی های آرمانی، دلخواه و ایده آلی دست یابند که اساسا و لزوما با آنچه در متن و در واقعیت تاریخی رخ داده است و حاشیه را پر رنگ تر از متن آن نموده هخوانی و همانندی نداشته باشد.
حقیقت مسلم این است که تاریخ این دوره با احترام تمام قد به اساتید برجسته تاریخ ایران مغفول مانده است؛ما نه تصویر شفاف واضح و نزدیک به واقعیتی از فتحعلی شاه قاجار،محمدشاه و …دیگر رجال و نامداران سلسله قاجار داریم،نه جامعه،خواص،افکار،گروه های خاص و ذهن و زمانه ایرانیان این دوره را به روشنی و درستی می شناسیم؛برای درک آنچه در گذشته رخ داده است،نه تنها ناچاریم منابع متعدد ناشناخته این دوره را از زندان آرشیوهای دولتی و خصوصی به درآورده،در اختیار و در دسترس پژوهشگران و اساتید به نام تاریخ دانشگاه تاریخ تهران و بویژه اساتیدی نظیر دکتر دهقان،دکتر محمودآبادی و…از دانشگاه تاریخ دانشگاه اصفهان که از قطب های اصلی این دانشگاه و از نام آوران و برجستگان این حوزه قلمداد می شوند برای تحقیق،پژوهش میدانی و بررسی وسیع قرار دهیم؛بلکه ناگزیریم به بازخوانی منابع در دسترس،فارغ و آزاد از کلیشه های رایج برساخته شده و ذهنیت جمعی حاکم بر فضای فکری جامعه بپردازیم و تا زمانی که ذهنیت عوامانه مملو از بغض و تعصب و به دور از تحقیق و پژوهش و این دور و تسلسل باطل مرسوم و رایج باشد حقایق در لفافه،مستور و پنهان می مانند و توفیقی برای روشن شدن اصل وقایع تاریخی و تنویر افکار عمومی و قاطبه جامعه رخ نخواهد داد.