گفتمان علی اصغر اسدی :: بهار فصل رویش است، فصل تغییر، فصل آغاز دوباره زیستن، فصلی که با روز نو شدن ایرانیان و تجلی فرهنگ، آداب و رسوم دیرینه و کهن ایرانیان گره خورده است.
فصلی برای تغییر و تجدیدنظر، برای اندیشیدن بر کرده ها و ناکرده های خود در یکسالی که پشت سر گذاشته ایم، بیاندیشم تا بشناسیم کژی ها و ناراستی هایی که کردار و رفتار ما را از مسیر خوب بودن منحرف کرد و نوروز آیینی کهن که سرآمد تمامی تغییرات و نو شدن هاست.
فرصتی بدیع برای ایجاد تغییر هرآنچه که امروز بعنوان خوب یا بد در سپهر زندگی انسان ها رخ می نمایاند.
تغییر دهیم برنامه ها را، تجدیدنظر کنیم در اندیشه و عمل، شاید از آثار این تغییر بتوانیم برجای بگذاریم راه و رسمی که خوب زیستن دیگران نتیجه آن باشد !
نوروز و آغاز قرن جدید به تمامی ایرانیان و فارسی زبانان سراسر گیتی تبریک و شاد باش عرض می کنیم، امروز قرنی را آغاز کرده ایم که هیچکدام از ما انسان های دنیای کنونی، پایان آن را نخواهد دید.
سال ۱۴۰۰با تمام فراز و فرودهایش پایانی بود بر قرنی که در سپهر سیاسی ایران با نخست وزیری محمد علی فروغی و ریاست جمهوری ابراهیم رییسی پایان یافت.
نه تنها فصل بهار و عید نوروز خود بزرگترین عبرت برای آموختن هر آنچه که می تواند پلشتی ها و کژی ها را از زندگانی انسان بزداید، اما گذشت قرن چهاردهم و آغاز قرن جدید خود بزرگترین درس برای ما انسان ها و مخصوصا حاکمان طماعی است که با تصمیمات نادرست خود عرصه را بر زندگی انسان ها تنگ کرده اند، بزرگترین درس این تغییر قرن همین یک نکته را بس است که هیچکدام ما پایان این قرن را نخواهیم دید !
امروزه هر آنچه که باعث شده تا زندگی انسان ها مسیرهای پر فراز و فرودی را طی کند، سیاست و بازی با سیاست از سوی حاکمان و سیاست ورزی قدرت طلبان است!
اینکه امروز در شمال کشور ما آداب همسایگی یکجا چال می شود و انسان های بی دفاع آماج تیر و ترکش شده و به خاک و خون کشیده می شوند،یا در شرق ما عده ای متحجر پاپتی نوروز آداب چند ده هزاره ایران را بایکوت می کند، یا اینکه در غرب ما آرامش به رویای کودکان این کشور مبدل شده است.
اینکه در کشور ما سالها بخاطر قدرت طلبی یک جریان، زندگانی و رفاه ایرانیان به گرو گرفته می شود، تا مبادا خوب شدن حال مردم به نام دیگری رقم برخورد، هر روز یک بامبول راه انداختند تا رقم نخورد خوب شدن حال ایرانیان !
و دهها و بلکه صدها نمونه کوچک و بزرگ آن در سرتاسر این ذره بی ارزش کیهانی به وقوع می پیوندد تا حال آدمها خوبی را به خود نبیند جملگی اینها از چشمه سیاست ورزی های حاکمان طماع و سیاست پیشگانی نشأت می گیرد که در مکتب روزگار تلمذ کردند اما هرگز نیاموختند!
اگر امروز حاکمان آمریکا، روس، افغان، ایران، ترکیه و عراق و همه آنانی که از زیستن صرفا بازی با نرد سیاست را آموخته اند، تنها از تغییر فصل و نوروز درس مهم تغییر را می آموختند، امروز در ایران فردی بخاطر یک شکلات کشته نمی شد، نوروز در افغانستان به اسارت گرفته نمی شد و …
آری! امروز پایان قرن چهاردهم و آغاز قرنی است که پایانش برای ما مبهم و تار است، و در حالی قطار زندگی سوت کشان ایستگاه قرن چهارده را ترک کرد که تمامی واگن هایش خالی از انسان های آن قرن بود!
وقتی که ما می دانیم که حرکت این قطار را در ایستگاه پانزدهم نظاره نمی کنیم! پس این همه حرص، طمع، بداخلاقی و جر زدن ها برای چیست؟! پس این خون های به ناحق ریخته محصول کدامین امید است؟!
چرا ما انسان ها، حاکمان ما، سیاست پیشگانی که برای چند صباحی حکمرانی اخلاق را به گروگان گرفته و زندگانی انسان ها را در مسیر مراد خود منحرف می کنند به درس بزرگ تغییر قرن نمی اندیشند؟!
چرا می بینیم و درس نمی گیریم؟ امروز در ایران قرعه پایان قرن چهارده و آغاز قرن پانزده به حکمرانی بنام ابراهیم رییسی افتاده است، روزگاری که ایرانیان از خوب زیستن فقط شعارش را چشیده اند!
روزگاری که در آن امیدها و آرزوهای یک ملت فرهیخته و نجیب برای انسانی زیستن به گروگان سیاسیون در آمده تا دست ملتی از خوان گسترده خدادادی خویش کوتاه بماند!
اگر امروز درس تغییر ریل قرن ها توسط سیاسیون خودکامه ما مشق شود، اگر پند و عبرتی شود و پلک هایشان را بر این واقعیت بگشایند که تا پایان ایستگاه، با قطار عمر همراهی نمی کنند، شاید به گونه ای دیگر بیاندیشند و کردارشان را در مسیر به زیستن ملت قرار دهند!
شاید پندار و کردار محمدعلی فروغی نشان از درس گرفتن وی از مکتب بزرگ تغییر قرن است، چرا که محمدعلی دانست به پایان ایستگاه چهارده نخواهد رسید.
آری شاید محمدعلی آن روزی که تقارن حاکمیت خود با آغاز قرن چهارده را دید به خوبی درس گرفت و دریافت که تا پایان ایستگاه چهارده با این قطار نخواهد بود، آنگاه که تمامی ملزومات مدیریت و حکمرانی مطلوب ایرانیان را در بخچه تاریخ پیچید و در گوشه واگن زمان گذاشت تا ما مسافرین ایستگاه پانزده بیاموزیم که از آدمی فقط نامی ماند و کرداری!
اینک که تغییر ریل قرن را به نظاره می نشینیم و دیده و شنیده ایم از هر آنچه که تاریخ بر سر رهگذران آورده است، این تصمیمات متکبرانه و رفتار متفرعنانه برای چیست؟!
جملگی سیاسیون چپ و راست ، حلقه مدیران کشوری که از شکم مادر مدیر زاده اند، چه آخوند و چه غیر آخوند باید بدانند که پایان این قرن را نخواهند دید ،شمایی که اصول و فروع دین را اساس قانون مدیریت خود قرار داده اید که باید عبرت های تغییر قرن برای شما قابل درک تر باشد؛
بیایید آغاز قرن جدید را کانون تغییر در سیاست، تصمیمات، مواضع و رفتارهای خود قرار دهید تا ملت ما فقط بتوانند از لذات سفره ای که حق آنان است بهره مند شوند! حقشان خوب زیستن است، همین.
یادتان نرود و یادمان نرود که ایستگاه پانزدهم را نمی بینیم !! بیشتر اندیشه کنید…