سیاسی
| 2 سال قبل

فروپاشی پلاریزه آمریکا در قرن بیست و یکم

گفتمان: جوبایدن رییس جمهور ایالات متحده دو سال پیش در کنفرانس امنیتی مونیخ به میزبانی آلمان بیان کرده بود که امیدواریم فرصتی درباره توافق هسته ای ایران فراهم شود و از نزدیک با ایران همکاری کنیم که امانوئل ماکرون رییس جمهور فرانسه صحبتهای ناتمام او را تکمیل کرد و اعلام کرد که باید با کمک شریکانمان به راه حل مناسبی در خصوص پرونده هسته ای ایران دست پیدا کنیم که در ادامه و پایان بخش سخنان جمع حاضر در کنفرانس امنیتی مونیخ گفت که از اروپای واحد حمایت می کنیم و خواستار همکاری با اروپا برای مقابله با اقدامات روسیه هستیم چرا که روسیه به دموکراسی ما حمله می کند و پوتین به دنبال جلوگیری از اتحاد اروپا و آمریکاست و در این میانه چین هم سوء استفاده می کند و رقابت ما با چین سخت و طولانی خواهد بود.

همزمان با ورود به اوایل قرن بیستم،اتمسفر نظام بین بین المللی به واسطه داشتن نگرش دولت هایی چون آلمان نازی و ژاپن در افزایش تصاعدی توازن نظامی-سیاسی و مدرنیزاسیون دچار دگردیسی،تحول و دگرگونی هایی شد.البته افزایش قدرت نظامی و به نوعی مسابقه تسلیحاتی،بویژه در حوزه نیروی دریایی و افزایش بودجه های اختصاص داده شده به تجهیز تسلیحات نشان دهنده بسط خرده سیستم نظامی در سپهر سیاست نظام بین الملل است.همین امر نه تنها باعث ثبات و امتداد دوران صلح مسلح۱۹۱۴-۱۸۱۵می شد،بلکه به نوعی قدرت های بزرگ اروپایی را با مطرح کردن سیاست جهانی خاص تحت عنوان”قدرت جهانی”(weltmacht)از سوی آلمان ها و پارادوکس و تضاد بین منافع قدرت های عمده اروپایی”انگلستان،روسیه و فرانسه”با سایر رقبا”اتریش،مجارستان،آلمان،ایتالیا و شرق دور ژاپن” وارد مرحله تازه ای می کرد که تالوگ و فضای نظام بین المللی اوایل قرن بیستم را حتی تا نیمه های آن،حتی پایان جنگ جهانی دوم تحت تأثیر قرار می داد.

محیط نظام بین المللی بین سال ها و دهه های اول قرن بیستم تا شروع جنگ جهانی اول را می توان در دو بخش سیستم دلکسه و اتفاق مثلث خلاصه نمود که هرکدام از این بخش ها در زیرمجموعه خود تحت عنوان کنشگران عمدی محیط سیستم بین المللی در قالب خرده سیستم های منطقه ای”اروپا،افریقا،آسیا و خاورمیانه”تحت تأثیر این دو دیدگاه به تعامل و کنش بین المللی پرداختند؛ اما با ورود به قرن بیست و یکم  و پس از دو جنگ فاجعه بار که تلفات زیادی روی دست جامعه بین المللی گذاشت و در واقع شروع دوران جنگ سرد آن دو قطبی کووالانسی جای خویش را یکه تازی ینگه دنیا به عنوان ارباب جهان داد و در این برهه ایالات متحده حوزه نفوذ خود را تا دل خاورمیانه و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و شمال آفریقا بسط و گسترش داد و عملا توازن قوا که در آن روسیه در یک طرف و آمریکا در روی دیگر این سکه ضرب شده سپهر سیاست نظام بین‌الملل بود عملا دچار واگرایی،یکجانبه گرایی و افراطی گری دولتمردان کاخ سفید شد و آن ها با همان سیاست یک بام و دو هوا و به اصطلاح ما ایرانی ها چماق و هویج با دنیا و کشورهای جهان سوم که تحت سیطره آن ها نبودند رفتار می کردند.

آمریکا در نوامبر۲۰۱۶ با انتخاب دونالد ترامپ دچار یک نوسان پاندولی و دگردیسی فرساینده شد و شانه راست گرایی بر گرده چپ مدرن قرار گرفت با خارج شدن آمریکای ترامپ در۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۸ از معاهده بین المللی برجام که بین ایران با۱+۵ منعقد شد و استراتژی فشار حداکثری که در عمل و به اذعان جو بایدن رییس جمهور کنونی ایالات متحده یک راهبرد کور بود و سپس مداخله ترامپ با چین بر سر تایوان این واگرایی و گسست رو به روز وسعت یافت و در دوره جوبایدن از نوامبر۲۰۲۰ هم با اینکه گفته می شد او با ترامپ در اصول و سیاست فاصله معناداری دارد ولی در عمل با اینکه بعضی پیمان های بین المللی نظیر معاهده آب و هوایی پاریس، آسمان های باز و اجلاس جی هفت و…که ترامپ از آن ها خارج شده بود را دوباره احیا کرد و گفته می شد برجام نیز در دوره او احیاء می شود اما در سومین سال سکانداری او بر کاخ سفید هنوز برجام در کما است و تروریسم تمام قد اقتصادی ایالات متحده علیه ایران پابرجاست و با جنگ فرسایشی روسیه و اوکراین در یک سال و نیم گذشته این دامنه بیشتر شده و بارها با پاک کردن صورت مسأله ایران را متهم به همکاری نظامی پهپادی با روسیه در جنگ علیه اوکراین نشان داده اند که فرافکنی و سیاستی کور در ادامه مهندسی معکوس یکجانبه گرایانه بازمانده دوران دونالد ترامپ است و با این واگرایی سیاسی آمریکا با متحدانش او را بیش از پیش دچار اضمحلال کرده است و آن دموکراسی آمریکایی که روزگاری آن را به رخ نظام بین الملل می کشید دچار یک شیب سینوسی عمیق شده است و آمریکا یک به یک متحدان خویش را دست می دهد و روزی روزگاری آمریکا را تنها می توان بر پرده نقره ای سینمای هالیوود برای تفنن و وقت گذرانی به نظاره نشست.