گفتمان، طاهر جمشیدزاده: وقتی سخن از روانشناسی سیاسی به میان میآوریم در واقع با چگونگی تفکر و احساس مردم درباره جهان اجتماعی رجال سیاست یعنی شناختهای سیاسی و عواطف سیاسی آنها سر و کار داریم؛در انتخابات در واقع اصطلاح نفوذ سیاسی به معنای تلاش مستقیم و عمدی برای تغییر دادن باورها و نگرشهایی است که افراد جامعه نامزدهای مورد وثوق و علاقه خود را چگونه انتخاب کنند.مثلا والدین میکوشند فرزندان خود را وادار به خوردن اسفناج کنند، تبلیغات تلویزیونی میکوشد به ما بقبولاند فلان کالا را بخریم و به فلان نامزد انتخاباتی رای بدهیم؛در برابر این قبیل نفوذهای سیاسی و اجتماعی آدم به شیوههای متفاوتی پاسخ میدهد در برخی موارد که روانشناسان آن را متابعت مینامند از درخواستهای نفوذ کنندگان پیروی میکنیم؛ اما الزاماً باورها و نگرشهای خود را تغییر نمیدهیم. مثلاً کودک ممکن است اسفناج بخورد ولی همچنان از آن بدش بیاید،در موارد دیگر قانع میشویم که نفوذ کننده درست میگوید و باورها و نگرشهای خود را نیز تغییر میدهیم؛به این عمل درونیسازی گفته می شود و در بعضی موارد نیز در برابر نفوذ مقاومت میکنیم و احتمالاً حتی طغیان علنی نشان میدهیم؛ اما بسیاری از صورتهای نفوذ سیاسی و اجتماعی غیر مستقیم و غیر عمدی است مثلاً صرف بودن با دیگران میتواند به شیوههای گوناگونی مارا تحت تاثیر قرار دهد و تا وقتی تنها هستیم همچنان تحت نفوذ هنجارهای سیاسی و اجتماعی قرار داریم یعنی تحت نفوذ قواعد و انتظارات ناآشکاری که به ما غالب و دیکته میکنند که چگونه باید فکر کنیم و چگونه باید رفتار کنیم و به دیگران رأی بدهیم.
دامنه این قواعد ناآشکار از مطالب پیش پا افتاده و سطحی تا قواعد عمیق و جدی گسترده است. مثلاً هنجارهای سیاسی و اجتماعی میگویند چگونه با دیگران مراوده و گفت و گو کرده و در صورت ترغیب و قانع سازی به فرد مورد نظر آن ها رأی بدهیم؛ در آسانسور رو به در بأیستیم و میگویند تا چه حد چشم دوختن به کسی گستاخی به شمار نمیآید، هنجارها در موارد جدیتر میتوانند نژادپرستی، برتریطلبی یا مردم هراسی را در جامعه ایجاد و حفظ کنند.متابعت از دستور یا تقاضا، اغلب بستگی به تبعیت ناخودآگاه از هنجارهای سیاسی و اجتماعی دارد.
تعامل سیاسی اجتماعی و نفوذ سیاسی و اجتماعی محور زندگی سیاسی اجتماعی آدمی است؛همکاری، نوع دوستی، عشق و رأی دادن به دیگران همگی شامل تعامل و نفوذ سیاسی اجتماعی هستند اما مسائل سیاسی اجتماعی عملی از نظریه تاریخی روانشناسان سیاسی اجتماعی را بر آن داشته تا بیشتر توجه خود را روی اثرات منفی نفوذ سیاسی اجتماعی متمرکز کنند. برخی از یافتههای آنها ناراحت کننده و حتی مأیوس کنندهاند؛ اما درست همان گونه که بررسی آسیب شناسی روانی منجر به روشهای درمانی مؤثری شده است.
بررسی تعاملهای سیاسی اجتماعی مسأله زا نیز منجر به پیدایش شیوههای مؤثرتری برای برآمدن از پس آن ها گردیده و حتی با راهکارهای مناسب و ایجاد دو قطبی در جامعه میتوان شیوه رأی دادن به افراد و مشارکت آرا را بالا برد.مردم اغلب در جمع رفتاری متفاوت با رفتار در تنهایی دارند؛برخی تحلیلگران معتقدند که مردم در موقعیتهایی نظیر انتخابات فردیت زدایی میشوند یعنی احساس میکنند باید هویت مستقل و شخصی خود را دخالت داده و به صورتی مستقل در گروه حل شوند و رأی مورد نظر خود را در صندوق بیندازند. آدمی در گروه ممکن است خود را در برخی زمینهها در اقلیت ببیند. این یکی از واقعیتهای زندگی است که بیشتر انسانها با آن خو کرده اند اگر به این نتیجه برسیم که اکثریت منبع اطلاعات معتبرتری است تا تجربه شخصی ما ممکن است نظر خود را تغییر داده و با عقیده اکثریت همسو شده و به افراد مورد نظر آنها رأی دهیم؛اما خود را در موقعیتی مجسم کنید که در آن اطمینان دارید که نظر خودتان درست است و گروه اشتباه میکند آیا در چنین وضعیتی تسلیم فشار سیاسی اجتماعی شده و با آن اوضاع و احوال همسویی میکنید؟این همان نوع همسویی است که روانشناسان سیاسی اجتماعی به بررسی درباره آن پرداخته اند.
در علم شیمی طبق اصل لوشاتلیه که اکنون در علم اقتصاد و سیاست کاربرد فراوانی یافته است در شیمی دبیرستان میخواندیم وقتی فشاری از بیرون بر یک معادله در حال تعادل وارد آید آن معادله در جهت عکس در جهت جبران واکنش جابجا خواهد شد.در مواردی که گروه متفق الرأی نباشد فشار در جهت همسوسازی به مراتب ضعیفتر میشود حتی اگر فقط یکی یا چند تن از همدستان شما در حزب متبوع شما با رأی گروه یا حزب مخالفت کند ممکن است میزان همسویی از درصد تصاعدی خوب به شیب سینوسی تنزل و کاهش پیدا کند و این سلسله مراتب به شکست کاندید مورد حمایت حزب شما در انتها منجر گردد.
ثبت دیدگاه