گفتمان، طاهر جمشیدزاده: سناریو و داستان حذف سریالی سرخابی ها در ایران از سوی کنفدراسیون فوتبال آسیا(AFC) چند سالی است که نقل محافل ورزشی، رسانه ها و تحلیلگران فوتبال و به ویژه سپهر ورزش ایران شده است و اینک استقلال در آستانه هت تریک به دلیل عدم تسویه حساب کامل و دیر کرد با باشگاه سانتاکلارای پرتغال به دلیل بازیکن سابق خویش محمد محبی که به صورت قرضی پارسال از سانتاکلارا به استقلال پیوست قرار گرفته است و پرسپولیس دیگر همتای سنتی سرخپوش استقلال نیز که پارسال با ادله و برهان بسیار توانست مجوز حرفه ای دریافت کند گویا امسال وضعیت مشابهی مثل همتایش استقلال برای او در حال رقم خوردن است و سرخپوشان به دلیل بدهی مالیاتی۳۰۰ میلیاردی و به جای بارگذاری مفاصا حساب، نامه بدهی مالیاتی را که در رسانه ها بسیار کنجکاوی برانگیز شده بارگذاری کرده اند و حالا هر دو تیم پرطرفدار پایتخت در آستانه حذف از جام نخبگان و جام باشگاه های آسیا که تا یازدهم فروردین۱۴۰۳ وقت داشتند نسبت به اخذ مجوز حرفه ای اقدام کنند، قرار گرفته اند و اکنون بایستی تا تیرماه و اعلام نظر نهاییAFC منتظر ماند که رأی کنفدراسیون فوتبال آسیا برای این دو تیم پرسابقه و پرطرفدار ایرانی در انتها چگونه رقم خواهد خورد که در صورت حذف آن ها خسران بزرگی برای هواداران و فوتبال ایران خواهد بود و می بایست فدراسیون فوتبال از طریق اهرم ها و پتانسیل بالقوه خویش از تکرار چنین حوادث مشابه و سناریوهای تکراری اقدام عاجل کرده و ممانعت کند.
در آموزش از راه تنبیه محرک یا رویدادی آزارنده به دنبال پاسخی میآید که تضعیف یا بازدارندگی آن در موقعیتهای بعدی مورد نظر است؛فرض کنید کودکی که با مداد رنگی آشنا میشود روی دیوار نقاشی کند.« پاسخ نامطلوب». اگر در این موقع به او پشت دستی بزنند.«تنبیه»، خواهد آموخت که دیگر آن کار را نکند همین طور هم اگر موش صحرایی در جریان یادگیری ماز در موارد ورود به شاخههای نادرست ضربه الکتریکی دریافت کند،سریعا میآموزد که از اشتباهات گذشته ممانعت کند. در هر دو مورد از تنبیه برای کاهش احتمال رویداد رفتار نامطلوب استفاده شده است. اگرچه تنبیه میتواند موجب بازدارندگی رفتار نامطلوب شود ولی معایبی نیز دارد اول اینکه تنبیه به اندازه پاداش آگاهی نمیدهد. پیام پاداش در واقع این است «کاری را که کردی تکرار کن.» تنبیه این پیام را دارد که «دیگر این کار را نکن.» اما نمیگوید جاندار چه کار بکند. در نتیجه جاندار ممکن است پاسخی نامطلوبتر را جانشین پاسخ تنبیه شده نماید. دوم اینکه تنبیه ممکن است نتایج جانبی تأسف باری به همراه داشته باشد. تنبیه حاصل از شرطیسازی کلاسیک اغلب سبب تنفر یا ترس از تنبیه کننده «پدر، مادر، معلم یا کارفرما» و موقعیت و محل تنبیه «خانه، مدرسه یا محل کار میشود.» نکته آخر این که،تنبیه شدید یا دردناک ممکن است موجب رفتار پرخاشگرانهای شود که به مراتب از رفتار نامطلوب اولیه وخیمتر باشد. این هشدارها به این معنا نیست که هرگز نباید به تنبیه متوسل شد؛ اگر تنبیه پیگیر باشد و بلافاصله پس از پاسخ نامطلوب اعمال گردد و اگر به پاسخی جانشین نیز پاداش داده شود تنبیه میتواند عملاً پاسخ نامطلوب را حذف کند.
موشها یاد میگیرند راه رسیدن به غذا، از میان دو مسیر، راه کوتاهتر را انتخاب کنند. اگر در موارد ورود به راه کوتاهتر به آنها ضربه الکتریکی وارد شود،در اندک مدتی مسیر طولانیتر را انتخاب می کنند. بازدارندگی موقت ناشی از تنبیه فرصتی فراهم میکند تا موش یاد بگیرد مسیر طولانیتری را در پیش بگیرد. در این مورد،تنبیه وسیله مؤثری برای تغییر جهت رفتار است،زیرا آگاهی دهنده است عاملی که به نظر میرسد کلید استفاده انسانی و مؤثر از تنبیه باشد. کودکی که با ابزار برقی خاصی دچار ضربه الکتریکی شده،ممکن است بر اثر این حادثه یاد بگیرد که کدام اتصالات برقی بیخطر و کدام خطربار است. گریز و اجتناب از رویدادهای آزارنده میتواند در یاد دادن پاسخهای تازه نیز استفاده شود. جاندار میتواند پاسخی را یاد بگیرد که رویداد آزارندهای را متوقف میکند. برای مثال،کودک یاد میگیرد شیر آب گرم را ببندد تا جریان آب داغ به داخل وان حمام متوقف شود. این یادگیری را یادگیری گریز نامیدهاند. علاوه بر این،جاندار میتواند پاسخی را یاد بگیرد که حتی از شروع رویداد آزارنده جلوگیری کند. برای مثال،یاد میگیریم وقتی چراغ راهنمایی قرمز است توقف کنیم تا دچار سانحه یا «جریمه رانندگی» نشویم. این یادگیری را یادگیری اجتناب نامیدهاند. یادگیری گریز غالباً پیش از یادگیری اجتناب روی میدهد، آزمایش زیر این مطلب را روشن میکند. موشی را در جعبهای قرار میدهیم که از دو محفظه تشکیل شده است و این دو محفظه را مانعی از هم جدا میکند.
در هر کوشش،حیوان را در یکی از محفظهها قرار میدهند و اندکی بعد،صوتی هشدار دهنده به صدا در میآید ۵ ثانیه بعد به کف آن محفظه جریان برق وصل میشود. موش برای رهایی از ضربه الکتریکی،از روی مانع میپرد؛در این مرحله یادگیری گریز صورت گرفته است. اما با ادامه تمرین،حیوان میآموزد که با شنیدن صوت هشدار دهنده از روی مانع بپرد و در نتیجه به کلی از ضربه الکتریکی اجتناب کند. این همان چیزی است که یادگیری اجتناب نامیده میشود. یادگیری اجتناب مورد توجه فراوان قرار گرفته است،شاید تا حدودی به این دلیل که ماهیتی معماگونه دارد. مسأله این است که دقیقاً چه چیز پاسخ اجتناب را تقویت میکند؟در آزمایشی که ذکر شد چه چیزی پریدن حیوان را از روی مانع تقویت میکند؟حدس ما این است که فقدان ضربه الکتریکی همان تقویت است. اما این یک نوع نارویداد است. چطور فقدان چیزی میتواند پاسخی را تقویت کند؟در یکی از راه حلهای این معما گفته میشود که این یادگیری شامل دو مرحله است در مرحله اول،یادگیری کلاسیک صورت میگیرد،به این معنا که از طریق همراه آمدن مکرر هشدار با رویداد تنبیه کننده یا ضربه الکتریکی،حیوان یاد میگیرد در مقابل هشدار،پاسخ ترس نشان دهد.
در مرحله دوم،یادگیری عامل صورت میگیرد؛یعنی حیوان میآموزد که پاسخ معینی «پریدن از روی مانع»، رویدادی آزارنده یعنی ترس را از بین میبرد. خلاصه این که،آنچه در ابتدا نارویداد به نظر میرسد در واقع ترس است؛اینک میتوان گفت که اجتناب دقیقا گریز از ترس قلمداد می شود. طبق دیدگاه شناختی،جوهره یادگیری و هوش به طور کلی؛این توانایی جاندار است که جنبههای مختلف جهان را در ذهن خود بازنمایی کند و سپس به جای جهان خارج،بر این بازنماییهای ذهنی عملیاتی انجام دهد. در بسیاری از موارد،آنچه به طور ذهنی بازنمایی میشود،ارتباط بین محرکها یا بین رویدادها است. این موارد،همان شرطی شدن کلاسیک و شرطی شدن عامل هستند. در موارد دیگر،آنچه بازنمایی میشود پیچیدهتر و مثلاً از نوع نقشهای از محیط یا مفهوم مجردی مانند « علت» است. در مواردی نیز عملیاتی که روی بازنماییهای ذهنی صورت میگیرد،پیچیدهتر از فرایندهای تداعی هستند.
این عملیات ممکن است از نوع کوشش و خطای ذهنی باشند که طی آن جاندار امکانات مختلف را در ذهن خود محک میزند یا این عملیات ذهنی ممکن است به شکل راهبردی گامهایی باشند که طی آن برخی گامها تنها به این خاطر ضرورت دارند که گامهای بعدی را میسر میسازند. به ویژه به نظر میرسد مفهوم راهبرد قابل تبیین با این فرض نیست که یادگیری پیچیده متشکل از روابط ساده است. خلاصه کلام اینکه این نوع پژوهشها حاکی از اهمیت باورهای پیشین در یادگیری انسانها،و به همین علت نیز مؤید دیدگاه شناختی هستند. با این حال،از یک نظر این پژوهشها ارتباطی هم با دیدگاه کردارشناسی در مسأله یادگیری دارند. همانطور که موش و کبوتر ناگزیر ارتباطهایی را یاد میگیرند که تکامل نوعی آنها زمینه یادگیری آن را فراهم کرده است،به نظر میرسد انسانها نیز ناگزیر هستند روابطی را یاد بگیرند که باورهای پیشین،زمینه یادگیری آنها را فراهم ساخته است. شاید بدون این گونه محدودیتها،تعداد پیوندهای بالقوه چندان افزایش مییافت که یادگیری پیوندی یا غیر ممکن میشد یا بینظم و آشفته مینمود.