گفتمان، امین جمشیدزاده: وقتی از وفاق ملی سخن گفته و صحبت میکنیم مقصودمان واقعاً چیست؟ تصور نمیکنم این قبیل مسائل لفظی اهمیت خاصی داشته باشند یا اصولاً پاسخ قطعی به آنها امکانپذیر باشد؛ زیرا چنین اصطلاحاتی همیشه به معانی مختلف به کار میروند. با این حال، فکر میکنم مراد غالب آحاد جامعه از وفاق ملی؛ به ویژه کسانی که دیدگاه کلی همنوع دوستی دارند، چیزی از این دست باشد؛ اتحاد، هماهنگی و همدلی و در واقع آشتی ملی و توزیع برابر بار شهروندی، یعنی آن گونه محدودیتها که در زندگی اجتماعی در مورد آزادی لازم است و همچنین سلوک مساوی با شهروندان در برابر قانون، البته به شرط آنکه قوانین خود ترجیح یا تبعیضی در مورد هیچ شهروند یا گروه یا طبقهای قائل نگردند؛ در واقع بیطرفی محاکمه عدلیه و برخورداری از سهم مساوی نه تنها از بار بلکه از مزایایی که هر شهروند به علت عضویت در یک کشور میتواند دریافت کند.
مقصود دکتر مسعود پزشکیان رئیس دولت چهاردهم از وفاق ملی چیست؟ ادعای من این است که او در خصوص وفاق ملی اصطلاح هماهنگی و در واقع آشتی ملی را به معنایی مترادف با « آنچه به منفعت و مصلحت بهترین دولت است» به کار میبرد.
منفعت و مصلحت دولت چیست؟ این است که با خط زدن تصمیمات دگم و خشک و اکید جناحی و ژن خاص؛ اصلاحات و تغییرات را متحول و شکوفا کند. اگر در این تعبیر حق با من باشد، آنگاه باید گفت که دکتر مسعود پزشکیان با طلب اتحاد، عدالت و همان «وفاق ملی» که گفتمان اصلی او چه در مناظرهها و چه در هنگام انتخاب تعیین وزرای کابینه چهاردهم بر آن اهتمام و تأکید ویژه داشته است؛ برنامه سیاسی خویش را بر شالوده و حول گرانیگاه مصلحت جامعه بنا میکند.
وفاق محور بحث در گفتمان غالب دکتر مسعود پزشکیان است. نخست میکوشد این مثال را در دولت جستجو کند و آن گاه سعی میکند نتیجه را در مورد افراد در جامعه در مراتب و سطوح مختلف منصبی، مدیریتی و غیره به کار ببرد. در جامعه ما هر کس تنها باید به یک کار بپردازد و آن کاری است که طبیعت و سرشت او طبیعتاً به بهترین وجه با آن هماهنگ و متناسب است.
هر کس باید سرش به کار خودش باشد؛ نجار فقط باید نجاری کند و کفاش کفش بدوزد. البته شاید اگر دو کارگر جای طبیعی خویش را با هم عوض کنند،چندان ضرر و زیانی نداشته باشد. طبق باور افلاطون هرگونه تغییر و تداخل و آمیختن در درون طبقات سه گانه، لزوماً بیعدالتی است و بنابراین ضد آن، باید عدالت محسوب شود.
افلاطون میگوید « عدالت این است که هر طبقه در شهر- یعنی نه تنها طبقه کاسب کار، بلکه همچنین طبقه رزمیار و نگهبان- به کار خود مشغول باشد.» سپس، این استنتاج دوباره تأیید و به این صورت جمعبندی میشود « شهر از عدالت برخوردار میشود، اگر هر یک از طبقات سه گانه به کار خود بپردازد.» اما معنای این گفته این است که افلاطون عدالت را با اصل حکومت جناحی و طبقاتی و امتیاز طبقاتی یکی میداند. اصلی که بگوید هر طبقه باید به کار خود بپردازد، رک و راست و به طور خلاصه به این معنا است که وقتی عدالت در دولت برقرار است که حاکم حکومت کند و کارگر کار کند؛ در واقع مفهوم افلاطون از عدالت، از بنیاد با نظریات و تحلیل و آنالیز ما فرق دارد.
افلاطون امتیازات ویژه طبقاتی را «عادلانه»میداند حال آنکه مقصود ما از «عدالت» معمولاً نبود چنین امتیازهایی است. لیکن تفاوت از این هم فراتر میرود. مراد ما از عدالت، استراتژی، سبک و در واقع نوعی سلوک مساوی با افراد است در حالی که افلاطون عدالت را نه رابطهای میان افراد، بلکه خاصیت تمام دولت میشمارد که باید بر رابطه بین طبقات استوار باشد. دولتی شامل عدالت و وفاق ملی خواهد شد که سالم، نیرومند، هماهنگ و متحد و با ثبات باشد و این مسأله را به فراخور زمان و گذشت حداقل دو سال از نیمه عمر چهار ساله دولت چهاردهم می توان تبیین و استخراج کرد.
تحلیل جامعه شناسی افلاطون، معرفی برنامه سیاسی او را آسانتر میکند. خواستهای بنیادی او را در یکی از این دو ضابطه میتوان بیان کرد که یکی با نظریه اصالت تصوری « ایده آلیستی» وی در باب تغییر و سکون مطابقت دارد و دیگری با باور قلبی و اعتقادش به اصالت طبیعت. ضابطه اصالت تصوری میگوید « هر تغییر سیاسی را متوقف کنید؛ تغییر شر است و سکون، ایزدی» هرگونه تغییر را میتوان متوقف کرد اگر دولت به ثبات یا نسخه دقیق است یعنی -صورت یا مثال شهر-تبدیل گردد. اگر کسی بپرسد چگونه این کار عملی است، با ضابطه اصالت طبیعی پاسخ می توان داد که «بازگردید به طبیعت» بازگردید به وضع اصلی نیاکانتان، وضع بدوی یا اولیهای که موافق طبیعت بشر بنیاد شده بود و بنابراین با ثبات و پایدار بود؛ بازگردید به پدرسالاری قبیلهای روزگار پیش از هبوط، به حکومت طبقاتی فرزانگان اندک شمار بر جاهلان بسیار.
به باور من، همه عناصر برنامه سیاسی افلاطون را میتوان از این خواستها استنتاج کرد و این عناصر، به نوبه خویش، بر اصالت تاریخ او استوار هستند و باید با آموزههای جامعه شناختی وی در باب شرایط لازم برای ثبات حکومت طبقاتی تلفیق شوند. دولت باید خودپسنده باشد و خود بسندگی اقتصادی را وجهه نظر قرار دهد وگرنه حکمرانان به تاجران وابستگی پیدا خواهند کرد یا خودشان تاجر خواهند شد. شق اول پایههای قدرتشان و شق دوم وحدت خودشان و ثبات دولت را سست خواهد کرد. علی رغم این گونه استدلالها، به اعتقاد من برنامه سیاسی افلاطون نه تنها به هیچ رو بر توتالیتاریسم برتری اخلاقی ندارد بلکه در اساس و بنیاد با آن یکی است؛ همچنین بر این باور هستم که اعتراضاتی که به این نظر وارد میشود از پیش داوری دیرین و ریشهداری برای آرمان سازی از افلاطون مایه میگیرد.