گفتمان، امین جمشیدزاده:ایران در ۲۰ ژوئیه ۲۰۱۵ میلادی، پس از توافق برجام؛ در چهارچوب معاهده و قطعنامه ۲۲۳۱، از ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد که تهران را« تهدیدی برای صلح و امنیت جهانی» تشریح و معرفی کرده بود، خارج شد؛ چرا که این آخرین قطعنامه با موضوع ایران بود؛ شش قطعنامه پیشین از جمله قطعنامه ۱۹۲۹ را به عنوان خطرناکترین آنها ملغی کرد. دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق ینگه دنیا، پس از خروج از برجام در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، در تلاشی مذبوحانه سعی کرد، مجدد موضوع ایران در شورای امنیت، از ساز و کار مندرج در برجام برای بازگرداندن قطعنامهها استفاده کند و به اصطلاح «مکانیسم ماشه» را فعال کند؛ اما هیچ یک از اعضای باقیمانده در توافق از این تقاضا و خواسته نامشروع واشنگتن پیروی نکردند.
بر اساس توافق هستهای در اکتبر ۲۰۱۵ میلادی، قطعنامه ۲۲۳۱ پس از۱۰ سال یعنی در سال ۲۰۲۵ میلادی منقضی شده و ایران به طور کامل از دستور کار شورای امنیت خارج میشود. اما امروز و در آستانه اکتبر ۲۰۲۴ میلادی، تروئیکای اروپایی « فرانسه، انگلستان و آلمان» به پشتوانه تنش روز افزون در روابط ایران، سایه اسنپ بک« مکانیسم ماشه» را بیش از گذشته بر روی تهران نگاه داشته اند تا هر زمان اراده کنند با انتقال پرونده ایران از آژانس بینالمللی انرژی اتمی به شورای امنیت، زمان را به عقب بازگردانند.
بسیاری از مردم حل مسئله را عالیترین نمونه اندیشیدن قلمداد میکنند. در کار حل مسئله میکوشیم به هدفی برسیم ولی وسیله حاضر و آمادهای برای این کار در اختیار نداریم. باید هدف را به پاره هدفها و این پاره هدفها را نیز به هدفهای جزئیتر تقسیم کنیم، تا سرانجام به سطحی برسیم که ابزار دستیابی مهیا گردد. یکی از راهبردها این است که در موقعیت مسئله، تفاوت وضعیت موجود، با وضعیت هدف را که همان صورت حل شده مسئله است، کاهش دهیم. فکر زیربنایی در روش کاهش تفاوت، این است که خرده هدفی تعیین کنیم که با دستیابی به آن در موقعیتی نزدیکتر به هدف قرار گیریم. راهبردی مشابه ولی پیچیدهتر نیز هست که تحلیل وسیله-هدف نام دارد. در این راهبرد، وضعیت موجود با وضعیت هدف مقایسه میشود تا مهمترین تفاوت این دو وضعیت مشخص گردد. اینک خرده هدف اصلی، از میان برداشتن این تفاوت است. حال باید وسیله یا روشی برای دستیابی به این خرده هدف پیدا کرد. ممکن است به چنین روشی دست بیابیم ولی متوجه شویم که در وضعیت موجود کاربرد ندارد. به این ترتیب ولی این مشکل تازه، خرده هدف جدیدی میشود؛ در بسیاری از موقعیتهای حل مسئله؛ از چنین راهبردی استفاده میشود.
برای مثال به این نمونه توجه کنید. باید پسرم را به مهد کودک برسانم. تفاوت عمده بین وضعیت فعلی و وضعیت دلخواه من در چیست؟ فاصله؛ چه چیزی میتواند این فاصله را از میان بردارد؟ اتومبیل، اتومبیلم روشن نمیشود؛ برای روشن کردن آن چه چیزی لازم است؟ باطری نو، برای پیدا کردن باطری نو چه چیزی لازم است؟ کارگاه تعمیر اتومبیل. بنابراین تحلیل وسیله- هدف شیوهای پیچیدهتر از روش کاهش تفاوت است، چون امکان میدهد حتی دست به اقدامی بزنیم که ممکن است به طور موقت همانندی وضعیت موجود را با وضعیت هدف کاهش دهد. در مثال بالا احتمال دارد کارگاه تعمیر اتومبیل در سمتی مخالف مسیر مهد کودک قرار داشته باشد و به همین جهت رفتن به آنجا موقتاً ما را از هدف دورتر سازد، اما در هر حال گامی ضروری برای حل مسئله محسوب میشود.
راهبرد دیگر این است که کار را از هدف شروع کنیم و رو به عقب برویم. این روش مخصوصاً در حل مسئلههای ریاضی کارآمد است. سه راهبرد مورد بحث این نوشتار، یعنی کاهش تفاوت، تحلیل وسیله-هدف و استدلال رو به عقب، بسیار قابل تعمیم هستند و میتوان از آنها در حل تقریباً هر مسئلهای استفاده کرد و حتی در روش بغرنج و پیچیده حل مسأله برجام و احیای آن بوسیله دکترین قوی و دیپلماسی فعال دستگاه دیپلماسی دولت چهاردهم به نحو مطلوب، مفید و بهینه اکنون که وزیر خارجه به همراه رئیس جمهوری در مقر سازمان ملل برای سخنرانی و گفت و گو و تعامل با همتایان غربی و اروپایی و ۶ قدرت برتر جهان حضور دارد، از آن استفاده راهبردی و کلیدی کند.
هنگامی که به شیوهای گزارهای میاندیشیم، سازمان یافتگی بر اندیشههای ما حاکم است. با ساختار حافظه دراز مدت است که اندیشههای ما را سازمان میبخشد. مثلاً فکر تلفن زدن به پدرتان شما را به یاد آخرین گفت و گو با او در منزلتان میاندازد و این نیز به نوبه خود فکر تعمیر انباری خانه را به ذهنتان متبادر میکند.
اما تداعیهای حافظه تنها ابزارهای سازماندهی اندیشهها نیستند. گونهای از سازماندهی که در اینجا مورد نظر این نوشتار است هنگامی رخ نشان می دهد که ما به استدلال کردن بپردازیم. در چنین مواردی زنجیره اندیشههای ما غالباً شکل یک حجت دارد که در آن یک گزاره در نقش حکم یا نتیجه ای است که در پی استنتاج آن هستیم و بقیه گزارهها، دلایل حکم یا مقدمات نتیجه محسوب میشوند. منطقدانان معتقد هستند که قویترین حجتها، حجتی است که اعتبار قیاسی دارد، به این معنا که اگر مقدمات آن صادق « درست» باشند. محال است که نتیجه آن کاذب « نادرست» باشد؛ به عنوان مثال۱- اگر هوا بارانی باشد،چترم را همراه میبرم. ۲- هوا بارانی است. ۳- پس چترم را همراه میبرم. استدلال آدم های معمولی تا چه اندازه با استدلال منطق دانان همخوانی دارد؟ وقتی از افراد بپرسیم که حجت معینی حائز اهمیت قیاسی است یا نه، آنان در مورد حجتهای صادق غالباً درست پاسخ میدهند. در این موارد چگونه قضاوت میکنیم؟ در برخی نظریههای استدلال قیاسی گفته میشود که ما کم و بیش مثل منطق دانها، منتها به شیوه شهودی، عمل میکنیم و با استفاده از قواعد منطق میکوشیم ثابت کنیم نتیجه حجت معینی تابع مقدمات آن است. قواعد منطق جوابگوی همه وجوه استدلال قیاسی نیست. اینگونه قواعد را تنها شکل منطقی گزارهها فرا میخوانند، اما توانایی ارزیابی حجت قیاسی غالباً تابع محتوای گزارهها نیز هست.
این نکته را میتوان با اشاره به مسئلههای آموزشی توضیح داد. منطق دانان دریافتند که حجت معین حتی اگر اعتبار قیاسی نداشته باشد باز هم امکان دارد، نادرست نباشد. این قبیل حجتها از توان استقرایی (inductive strength) برخوردار هستند، به این معنا که در صورت صادق بودن مقدمات، نامحتمل است که نتیجه کاذب باشد. الف- رشته تحصیلی اصلی حسن در دانشگاه حسابداری بود. ب- حسن حالا در مؤسسه حسابداری کار میکند. ج- بنابراین حسن حسابدار است. این حجت از لحاظ قیاسی معتبر نیست.« حسن ممکن است در دانشگاه از درسهای حسابداری خسته شده و در محلی که آشنایانی داشته به عنوان نگهبان شب، کار میکرده است.» بنابراین پشتوانه استقرا، احتمالات است نه امور یقینی؛ منطق دانان نیز بر این باور هستند که منطق استقرایی باید بر نظریه احتمالات تکیه کند. بسیاری از مردم دریافتند که بخشی از اندیشیدن آن ها، به شیوه دیداری، دیالوگ و گفت و گو صورت میگیرد. اغلب چنین به نظر میآید که ادراکات گذشته خود یا پارههایی از آنها را از حافظه بازیابی میکنیم و بعد عملیاتی روی آن انجام میدهیم طوری که گویی با ادراکهای واقعی سر و کار داریم.