در باب تَر دیدگی رئیس جمهور
04 دی 1403 - 17:02
بازدید 13
1
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام آدم ها را باید نخست انسان دید و چنان دربند تشریفات بی هوده و نیز کورشو دور شوها محصور ننمود که هم خویش را از یاد ببرند و هم اسباب رشک و نیز تصور گزاف و لاجرم یاس و بغض جمهور و جماعت در آتیه شوند.
نویسنده : احسان اقبال سعید منبع : عصرایران
پ
پ

گفتمان زاگرس: چندی پیش و در میانه‌ همایشی پیرامون مقام زن، رئیس جمهور مسعود پزشکیان با دیدن تصویر سیمای بانوی از دست شده‌اش تاب نیاورد و اشک امانش نداد. تصویر صورت خیس و چشمان اندوهناک آقای پزشکیان بازنشر فراوان یافت و البته هر کس از معبر و منظر خویش همراه،همدرد یا نافی و خشمین ماجرا را نگریست.

اهالی قدرت در یک روند تاریخی چنان از شئون معمولی انسانی تهی انگاشته می شوند و انتظار کرداری نامعمول و فراانسانی از آنان ساخته می شود که کمترین کنش نهان با باور پنهان از آنان در ناهمگونی و نمایش قرار گرفته و اسباب تحیر و اعتراض نیز می گردد.

دنیای باستان و عصر پیش از برآمدن تفکر مدرن و علم و عقل محور با میانداری افسانه و اسطوره برای سالها و قرن‌ها از هر پدیده ملموس و انسانی حسب آرزوها و نیز هراس‌های خود صورتی سنگی و فراتر از امکان و نیز محدودیت های انسان ساخته است. رسوب تاریخی گاه دامن آن ردای بلند باستان را تا اینک و اکنون رسانیده است.

پادشاه/خدایی و باور به جنبه الوهی و نظرکردگی امرا و نیز تقدیس و توان فوق بشری برای ایشان قائل شدن، همزاد ندانستن و نیز ممکنات آن روز آدمی بود.

در شاهنامه اسپندیار پور شهریار است و یلی که ادعای تخت کیانی و فرمان پدری را دارد. او  کمربسته زردشت است و هم روئین‌تنی که به تطهیر موبد تیغ و گرز بر تنش که دگر تن نیست و تندیس آرزوی بی مرگی و تقدس انسان  و تنها در تن و بند امیر ….

سلطان جلال الدین خوارزمشاه تا سرحد جان با مغول می‌ستیهد و عاقبت مرگی مهیب و ناعادت دارد او با امواج سند یگانه می شود و کسی نزعش را و رنجوری جان دادنش را به چشم نمی کشد تا هیمنه سلطانی و هیمه‌ی خیال خوش نامرگی راعی و نگهبان خلق برقرار بماند و آتشش بسوزد.

این روزها تحولات سوریه را یقینا با حیرت نگاه می کنید و نام اقلیت دروزی به گوشتان آشناست. جماعتی که میان سرزمین های اشغالی، لبنان و سوریه پراکنش دارند و در سویدای شام کثرت جمعیتی با آنان است.

در باور اینان پنجیمن خلیفه فاطمی مصر، الحاکم بامرالله شان الوهی دارد و دیانت دروزی از انجا آغازیدن می گیرد و پس از او پنج باب یا شارح بزرگ در این شریعت وجود دارد و جالب است که هیچ کدام از این پنج نفر و خود الحاکم باامرالله مرگ طبیعی ندارند و درگیر رنج و ابتلائات معمولی نیستند و به نوعی ناپدید شده و به خدا می پیوندند تا در باور تناسخی بازگردند (باور دروزیان چنین است).

نکته این است برای آدم انگار موسس ، والا و نیز امیر حاکم بر جان و امان ونیز انجام، نمی تواند معمولی باشد و روزی سرما بخورد و برای یک زخم های های اشک بریزد. حتی خوراک و نوشاک او نیز باید جنسی دگر داشته باشد و فرادستی لزوما با تفاوت و توفیر با جماعت در کوی و کوخ دارد و عموم و عوام از کسی که حتی در خیال،شبیه خودشان باشد فرمان نخواهند برد.

در میان همین دروزی ها که ذکرشان رفت جماعت باورمند بر دو دسته اند، عُقّال و جُهّال؛ عقال عالمان دروزی و تنها صاحبان حق انحصاری مطالعه متون مذهبی هستند و البته تکالیف یکسره هم بر عهده و گرده ی آنها است و جهال که عموم و عوام اند تنها باید هزینه زیست عقال را تامین نموده و مناسکی بر شانه شان نیست و البته حق خواندن متون اصلی را هم ندارند و تنها باید تفسیر عقال بر نص مقدس را بخوانند.

نکته جالب تر اینکه نوشیدن قهوه برای عقال ممنوع و حرام است! نوعی تفاوت و توفیر حتی در کیفیت ابتدائیات و تفاوت ها باید زاده و مهیب نمایانده شوند تا آدمی تن دهد…

گریستن رئیس جمهور

بگذریم و سروقت  اشک‌های آقای پزشکیان برگردیم که انگار به حکم کلیددار پاستور بودن حق بروز احساسات و سوگوار شدن برای خاطره‌ی همسری که به جان دوست داشته و کنارش در سانحه ای مهیب پرپر شده را ندارد.

اشک انگار برای انسان معمول ، دربند و ناتوان است که برای از دست شده‌ها و گاه نرسیدن و تضرع می گرید تا مرحمتی و تسکینی به دست آورد و در چشم ناظران و اغیار نشان ضعف است و کسی که رئیس جمهور است و در سلک مشکل گشا و پاسخ مسئله ها را با اشک چه کار؟ ایا او حق گریستن دارد؟

گزین نمودن حاکمان با رای و انتخاب دوره ای مردمان ارمغان جهان جدید است و آدم ها  بر برگه های رای نام اسطوره ها و وجودهای فرابشری را نمی نویسند بلکه انسانهایی معمول و معقول که توانسته اند در آن بازه زمانی نظرشان را جلب نمایند یا بهتر وعده بدهند و نیز نقض کاربدست پیشین باشند را برمی گزینند و نمی توان از امر به غایت انسانی و این زمانی انتظارات باستانی و غریب داشت.

مقامات بلند پایه نیز چونان دگر انسان ها احساسات و نیز هراس‌های خود را دارند و گاه ساده‌تر زآنی که گمان ببریم اشتباه می کنند، می لرزند و می لغزند. این نکته بزرگیست و انسان توانسته با این جهانی و نیز محدود نمودن آستان و تصور از مصدرنشین حق بی نهایت او برای تطاول و چپاول جان و امان و نیز مال و مهر را زایل نموده، لگام قانون و اخلاق را برقرار سازد.

به گمانم عصر نمایش ها پرهیمنه از جماعت اهل سیاست گذشته و این کردارها بیشتر به وهن و نیز طنز می ماند. در زمانه ای که به مدد ابزارهای پیام رسان و نیز تعدد صوت و تصویر لرزش و سهو تمام آدم ها و نیز دیروز و اکنون شان در پیش چشم است نمی توان  در پس بناهای بلند و موسیقی های حماسی موجودیت های فراانسانی با ظرفیت ها و نیز ویرانگری مهیب و بی لگام ساخت و سعدی هم شعرش را بسراید”بدم گفتی و خرسندم،عفاک الله نگو گفتی/ سگم خواندی و خشنودم، جزاک الله کرم کردی”.

عصر تازه آدم ها را با همه قوت ها و نیز یاس و ترس هایشان در پیش می گذارد و حتی مرید و مرادبازی خاوری هم دگر توان ساختن آن سایه های غول نما را در برزن و بارگاه ندارد. برای خود جماعت صاحب صندلی هم امکان یک زیست انسانی و توان نمود به میل و نه نمایش در کنار بروز طبیعی ترین احساسات را باز می گذارد.

بله یک رئیس جمهور نخست انسان است و در فراغ جفتش بی تاب می شود و بر تربت و یاد او اشک می افشاند و هرگز از این کردار شرمسار نیست که او نخست انسان است با تمام ایمان و ایستادگی و نیز ظرف بلوری وجودش و پس از آن رئیس و چیزهای دگر… او پدر است و در همان بی تابی و جان سوختگی شفقت و غم‌شریکی (افغان ها همدردی را غم‌شریکی می گویند) تنها دخترش آب بر لهیب درون است…

آدم ها را باید نخست انسان دید و چنان دربند تشریفات بی هوده و نیز کورشو دور شوها محصور ننمود که هم خویش را از یاد ببرند و هم اسباب رشک و نیز تصور گزاف و لاجرم یاس و بغض جمهور و جماعت در آتیه شوند.

در مواجهه با اشک رئیس جمهور دسته از رقبای سیاسی یا منتقدانش با دیده‌ی تردید و انکار آن اشک ها را نه برای همسر از دست شده در سه دهه پیشتر که برای روزگار دولت و نیز قیمت اقلام و ناترازی نور و گرما دانستند و خواستند به جای اشک به فکر تدبیر باشد نه کسب ترحم و نیز جلب توجه.

در میانه این مناقشه سیاسی که البته در دنیای رقابت و قدرت غیرطبیعی هم نیست قرار ندارم اما در نظر می آید لزوم  فکر کردن به وظایف و نیز تدبیر امور، تداخلی با لحظه ای بروز و بیان احساسات انسانی نداشته باشد.

اگر رئیس جمهور آن دم کنترل زه آب دیده می نمود می توانست در همان دم برای کسری نور و گرما در این روزها تدبیر نماید؟ امور مهیب و مدید را به راهکارها و نیز تدابیر دم دستی فرو نکاهیم و بهشت خوشبختی را میان دو انگشت نشان ندهیم که انتظار غیرواقع و نیز پس از آن بیزاری و خشمی بباور می آورد و چندی نخواهد گذشت که خود منتقدان برجای کاربدستان خواهند نشست و آن روز پاسخی برای حجم انتظار که خود کاشته و داشته اند نخواهند داشت.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.