گفتمان علی اصغر اسدی ::امروز شاهد بودیم که چگونه بغضتان ترکید. شاید در نگاه اول چنین به نظر برسد که رئیس جمهور تنها تحت تأثیر سخنان یک نوجوان ایلامی اشک ریخت، اما حقیقت فراتر از این است.
آری، این بغض تنها از آنِ شما نبود؛ این فریاد خاموش هزاران ایلامی بود که با شما همدردی کردند.
بغضی برآمده از احساسی عمیق، از شنیدن سخنان صادقانهٔ آن دختر کوچک که از محرومیت های مدارس غیراستاندارد و تلاشهای بی پیرایه اش برای ساخت مدرسه گفت.
آقای رئیس جمهور، اشکهای شما از سرِ صفا و صداقت بود؛ چرا که امروز در آن نشست، آرزوهای کودکانه و استیصالِ سالیانِ مدیران این خطه را در یک قاب دیدید. آرزوهایی که تحققشان برای استانی که بر ثروتی بیکران نشسته، چندان دشوار نمی بود.
این بغض، بغضِ همهٔ ماست؛ بغضِ بی پاسخی در برابر آرزوهای کودکان این سرزمین.
شاید هم نه… شاید این بغض برای ایلامی بود که در خاکش سوخت.
آقای رئیس جمهور! شما خود را در معرض دشوارترین آزمونهای زندگی قرار داده اید؛ آزمونهایی به وسعتِ انتظاراتِ فراموش شدهٔ ایران. شما آمده اید تا از جان و آبروی خود بگذرید، و ریشهٔ این بغض، همان سختی هایی است که هر روز در برابرتان صف میکشند.
بغض شما، بغضِ فروخوردهٔ نزدیک به ۹۰ میلیون ایرانی است؛ مردمی که نبض امیدشان به بهبودی می تپد و به آمدنتان دل بسته اند.
آقای طبیب! خوب میدانیم که اشکهای امروزتان نه از سرِ ناتوانی، که از سرِ مسئولیت بود. مسئولیتی سنگین که این مردم بر دوشتان نهاده اند و به آن امید دارند.
آری! امروز دیدید که مردم ایلام، با وجود نامه های پر از درد و دلشان، با کل شیدنهایشان در مصلای بزرگ شهر، تقابل شادی و غم را به تصویر کشیدند.
شاید بغض شما برای همین مردم بود؛ مردمی که هنوز به وعده های شما برای رفع محرومیتها و بهبود معیشتشان چشم دوخته اند.
آری، این بغض، بغضِ ما هم هست، آقای رئیس جمهور!
برای شما دعا میکنیم…