به گزارش گفتمان زاگرس: صرفنظر از ابعاد و پیامدهای گوناگون این انتخابات، آنچه بهطور ویژه توجه نگارنده را جلب کرد، سن جوان این مدیر شهری بود.
این رویداد، انگیزهای شد تا تأملی بر موضوع سن مدیریت در کشور خودمان داشته باشم.
بدیهی است که گردش نخبگانی در ساختار مدیریتی هر جامعهای، علاوه بر ایجاد پویایی، بسترساز شکلگیری مدیریتی متنوع و متکی بر تجربیات و دانش روز میشود. دستاورد چنین رویکردی، تنوع در دادههای تصمیمگیری و ارائه روشها و متدهای نوین مدیریتی خواهد بود.
اما در پنج دهه اخیر، ساختار مدیریتی کشورمان در تمامی ارکان قدرت، به گونهای شکل گرفته که کرسیهای مدیریت، در انحصار گروهی محدود شامل همان دو سه هزار نفرِ آشنا سیرکولیت کرده است. این انحصارگرایی مدیریتی و تسلط چهرههای خاص بر اهرمهای قدرت، عملاً راه را بر حضور نخبگان جوان و بااستعداد در عرصههای مدیریت کلان کشور بسته است.
این معضل جدی، نهتنها فرصت گردش نخبگانی را در کشور به محاق برده، بلکه حضور چنددهساله مدیران ثابت و چرخش آنان میان نهادهای مختلف، علاوه بر ایجاد رکود و جمود فکری، مانع پویایی، بلوک راهکارهای نوین، و به حاشیه راندن امر حیاتی «کادرسازی» شده است. نتیجه این روند، چیزی جز فرسودگی، خمودگی و ایستایی در بدنه مدیریتی کشور نبوده است.
تکرار حضور چهرههای سالخورده و تکراری در رأس دستگاههای مهم و جابجایی آنان میان قوا و نهادهای مختلف، نهتنها امکان بهرهگیری از توانمندیها، انرژی و ایدههای ناب جوانان مستعد را سلب کرده، بلکه فرصتهای توسعه و پیشرفت کشور را نیز در چارچوب تفکراتی خشک و غیرمنعطف، به بنبست کشانیده است.
حال تصور کنید اگر قوانین و مقررات مدیریتی کشور به گونهای طراحی میشد که هر مدیر تنها در یک بازه زمانی مشخص (مثلاً ده ساله) فرصت ارائه دستاوردهای خود را داشت و پس از آن، میدان را به مدیران جوان، مستعد و تازهنفس واگذار میکرد، بیتردید امروز شاهد جهشی خیرهکننده در عرصههای گوناگون علمی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بودیم.
در شرایط انحصاری کنونی که مدیریت سطوح مختلف کشور در اختیار گروهی محدود، مسن و غالباً ثابت قرار دارد – تا جایی که برخی از ایشان همزمان چندین پست کلیدی را در اختیار دارند – طبیعتاً نمیتوان انتظار نوآوری و رشد پایدار داشت.
چرا که طبق تجارب جهانی، بازه اوج خلاقیت و ارائه ایدههای نو در مدیریت، عمدتاً بین سه تا پنج سال اول است و تداوم مدیریت پس از آن بدون دستاورد جدید، به معنای واقعی کلمه، اتلاف سرمایههای ملی و سوختن فرصتهای طلایی توسعه است.
پایان سخن اینکه ؛اگر خواهان قرارگیری کشور در مسیر رشد،شکوفایی و بالفعلسازی ظرفیتهای عظیم توسعهای آن هستیم، نخستین گام، ایجاد فضایی باز و عادلانه برای ظهور و بروز ایدههای نو و مدیریتهای جوان و مستعد است.
محقق شدن این امر مهم، تنها از مسیر بازنگری اساسی و جسورانه در شیوههای مدیریت و حکمرانی در تمامی حوزهها میگذرد. زمانه، زمانه جوانان است و آینده را آنان خواهند ساخت.