راز علاقه‌مندی مردم کهگیلویه و بویراحمد به شاهنامه
01 دی 1399 - 10:24
بازدید 135
7

سخت می توان در تاریخ کهگیلویه و بویراحمد کتابی پیدا کرد که مردم آن را به اندازه شاهنامه فردوسی دوست داشته باشند. علاقه مردم این دیار به شاهنامه آنچنان زیاد است که گویی شاهنامه و تمامی قهرمانانش برخاسته  از زاگرس بوده اند. شاهنامه برای مردان این سرزمین هم رسانه بود هم معلم. شاهنامه کتاب اخلاق […]

پ
پ

سخت می توان در تاریخ کهگیلویه و بویراحمد کتابی پیدا کرد که مردم آن را به اندازه شاهنامه فردوسی دوست داشته باشند. علاقه مردم این دیار به شاهنامه آنچنان زیاد است که گویی شاهنامه و تمامی قهرمانانش برخاسته  از زاگرس بوده اند.

شاهنامه برای مردان این سرزمین هم رسانه بود هم معلم. شاهنامه کتاب اخلاق بود. مهمترین و بزرگترین بهانه برای دورهمی های سالیان نه چندان دور بود. شاهنامه کتابی است که از دیرباز تاکنون بلندترین شب سال را برای مردمان سختی کشیده این دیار مملو از اشک ها و لبخندها کرده است.

اما ریشه این علاقه به شاهنامه از کجا نشات می گیرد؟ در واقع همه می دانند شاهنامه و شاهنامه خوانی را دوست دارند اما اینکه این همه عشق چگونه ایجاد شده است خود داستانی دارد که دکتر سید ساعد حسینی در تحقیقاتش به آن پرداخته است.

حسینی نخستین پزشک کهگیلویه و بویراحمد است اما  سخن از شاهنامه که به میان می آید دست مخاطبش را می گیرد و به قلب تاریخ و افسانه ها می زند و در پایان این سفر شگفت انگیز هیچ کس آن آدم گذشته نیست. او نکته هایی از شاهنامه را به مخاطبش می نمایاند که کمتر به آن پرداخته شده است.

برای آنکه راز و رمز علاقه مردم کهگیلویه و بویراحمد به شاهنامه و قهرمانانش را بدانیم شب یلدای سال گذشته که هنوز در کشور هیچ خبری از ویروس کرونا نبود به بیمارستان شهید جلیل  که امسال بیمارستان معین بیماران کووید ۱۹ است رفتیم و در حین کار با او به گفت و گو نشستیم.

حسینی می گوید:  از کودکی و از زمانی که چشم گشودم  شاهنامه را می شناختم. پیش از دبستان داستان های شاهنامه را می دانستم و سال چهارم دبستان به راحتی هر متنی از شاهنامه را  می توانستم بخوانم و تفسیر کنم. روح من با شاهنامه مانوس و آشنا بود و اطلاعات خوبی هم در این زمینه داشتم.

کتابی سرشار از صلح

همین علاقه و آشنایی به شاهنامه زمینه ای می شود تا او بعدها کتابی تحلیلی درباره شاهنامه بنویسد. کتابی  فارغ از معیارهای رزمی و جنگی که اثبات می کند شاهنامه نه در مدح شاهان، جنگ، کشتار و خونریزی بلکه  سرشار از معیارهای انسان دوستی و صلح است و در لابه لای هر داستان  آن گنجینه های سرشاری از عواطف و اخلاق انسانی  نهفته است که در دنیا بی نظیر یا کم نظیر است.

حسینی معتقد است در هیچ کتابی حتی گلستان که برای تعلیم و تربیت نوشته شده، به اندازه شاهنامه مصادیق اجتماعی و انسانی  روح گذشت، ایثار، برادری، برابری و صلح طلبی نیامده است.

زندگی با شاهنامه

وی بر این باور است در استان کهگیلویه و بویراحمد بیشترین عشق و علاقه به کتاب مختص شاهنامه بوده است و تاثیر شاهنامه آنچنان در زندگی این مردم ژرف بوده که  بسیاری از خصوصیاتشان را بر اساس اخلاق شاهنامه ای تنظیم کرده اند.

این تحقیق سوالات دیگری به دنبال دارد. حسینی می گوید:ضمن بررسی مسائل شاهنامه ای کنجکاو شدم که «آیا شاهنامه که همه آن را اسطوره و فاقد رگه های تاریخ می دانند می تواند گوشه هایی از تمدن ما را بیان کند؟»  که بر اساس مطالعه ویل دورانت  که «اسطوره ها  می توانند رگه ای از واقعیت داشته باشند  و از ورای آنها به یک سرنخ تاریخی رسید بر این باور هستم که شاهنامه بیانگر تاریخ تمدن است.»

به گفته او فردوسی در شاهنامه مانند یک محقق باستان شناس که می خواهد صحنه ورود انسان را نشان بدهد انسان اولیه را شرح می دهد انسانی لخت و عور و بعد که به وسیله پوست حیوانات پوشانده می شود و  بعد از غار بیرون می آید آتش  استفاده می کند و بعد هم  کشاورزی می کند. شاهنامه قدم به قدم اینها را نشان می دهد و تاریخ تمدن ایران را به بهترین وجه بازگو می کند.

وی می افزاید:ضمن مطالعه  راجع به سوابق استان کهگیلویه و بویراحمد در ادوار مختلف تاریخ به زمان هخامنشیان و مادها رسیدم اما با این سوال روبرو شدم که قبل از آنها چه کسانی بودند؟ آیا ممکن است قبل از آنها این مملکت خالی از سکنه بوده و اقوام آریایی در قسمت های شمالی که نواحی بسیار سردتری بوده سکونت داشته باشند؟

مرکز اولیه داستان های شاهنامه

این سوال مهم و کلیدی ذهن وی را مشغول می کند و در حین تحقیق در این زمینه به تمدن دوره عیلامیان می رسد. تمدنی که در طول زاگرس بنا شده و مرکز ثقل آن دو استان کلیدی «انشان» یا فارس فعلی و خوزستان بوده است و حواشی آن لرستان، ایلام کنونی، بوشهر و کهگیلویه و بویراحمد که جزئی از انشان بوده تا نواحی کردمان ادامه پیدا کرده است. با مطالعه این تاریخ به سرنخ های مهم و کلیدی دست پیدا می کند که می توانست به سوالاتی در باره شاهنامه پاسخ بدهد.

حسینی می گوید:کنجکاو شدم مرکز اولیه داستانهای شاهنامه کجا اتفاق افتاده است. در شاهنامه به کرات نام مناطق شرقی ایران  شامل «بلخ»، «جیحون»، «سیحون»، «کوشان»، «ختن»، «ختلان» و «ترمز» آورده می شود. ولی اینها نواحی مرزی بودند که جنگ های مرزی در آن اتفاق افتاده است. اما طبق اشارات شاهنامه مرکز اولیه رویدادها پارس یا فارس و شهر «استخر» بوده و بیشتر داستانها در همین حوالی اتفاق می افتاد.

وی می افزاید:در کتاب تاریخ کامل ایران و تاریخ کامل سیاسی، اجتماعی و تحلیلی کهگیلویه و بویراحمد با شواهد و قرائن  زیادی ثابت کردم  و شرح دادم که قسمت پیشدادی شاهنامه  مربوط به دوره عیلامیان است و بسیاری از داستان های  شاهنامه که جنبه اسطوره ای پیدا کرده و با اغراق و شاخ و برگ از حالت تاریخی جدا شده در واقع شرح جنگهایی است که بین دولت عیلام و حکومت بین النهرین مانند سومر، آکاد، بابل  و آشور صورت گرفته و صحنه این جنگها نواحی جنوب غرب ایران بوده است نه آنطوری که بعدها همه  را به شرق ایران منتسب می کردند.

تلفیق افسانه و تاریخ

حسینی با سرنخ های زیاد، شواهد و قرائن نشان می دهد داستان ضحاک در شاهنامه مربوط به یورش یکی از پادشاهان بابلی و تصرف قسمتی از ایران  تا نزدیک فارس است. جمشید جم که ایران را در آن زمان به اوج تمدن رسانده بوده است بین سالهای ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ قبل از میلاد می زیسته که با حمله پادشاه بابلی به نام «بخت نصر» این حکومت از بین می رود و ایران دچار همان سرنوشتی می شود که در داستان ضحاک آمده است. در داستان ضحاک ایران هزار سال در تصرف بیگانه است در تاریخ اما ایران سیصد سال در این وضعیت می ماند.

وی یادآوری می کند:استان فارس، ممسنی و کهگیلویه و بویراحمد در گذشته یک واحد جغرافیایی بودند که ممسنی منطقه قشلاقی و کهگیلویه و بویراحمد ییلاق تابستان نشین بود و نواحی مهم  و استراتژیکی در طول تاریخ ۲۰۰۰ هزار ساله تمدن ایلام و هخامنشایان، اشکانیان، ساسانیان محسوب می شدند به طوری که منطقه «دشت روم» و قسمت پایینی آن مرکز استراتژیک نگهداری اسب های ساسانی بوده است که در آن زمان اسب مهمترین وسیله جنگی بوده است. داستان های زیادی در همین محدوده اتفاق افتاده است و بیشترین اسامی باستانی شاهنامه در همین منطقه است.

«قلعه «سپید» در ممسنی و در دامنه آن «دشت رز» که محل جنگ رستم و سهراب بوده است پایین تر از آن «تنگ اژدها» قرار دارد. «برد بهمنی» نمایانگر سنگی که بهمن برای کشتن رستم از کوه می غلتاند. داستان در «قلعه توس»، «قلعه گره گیو»، «تنگ  پیرزال» ادامه پیدا می کند و بعد به «دشت روم» که  می رسیم در سابق و در شاهنامه یونانی ها را رومی تلقی می کردند و این منطقه را دشت روم نامیدند و در واقع محل درگیری نهایی آریو برزن و اسکندر است.»

هماهنگی اسطوره کیخسرو با جغرافیای کهگیلویه و بویراحمد

حسینی می گوید: به «تل خسرو» و اسطوره بزرگ کیخسرو که می رسیم  داستان آنچنان موزون، متین و همگون است که آدم فکر می کند در گذشته های خیلی نزدیک  اتفاق افتاده است.

«کیخسرو  پس از گرفتن دنیا که هیچ معاند و معارضی ندارد در صدد کناره گیری از قدرت می شود زیرا بر این باور بود که قدرت  انسان را می فریبد و فاسد می کند. برای همین از قدرت دست می کشد. در «تل خسرو» دستور می دهد هر کس یک توبره خاک بریزد تا تپه ای ایجاد شود که مشرف بر آن با سپاهیان صحبت کند. موضوع کناره گیری خود را اعلام و لهراسب را به جانشینی خود انتخاب می کند و می گوید که حتی موری هم به وسیله وی آزرده نخواهد شد زیرا مهمترین اصل برای وی دادگستری و دادگری است.»

 کوه دنا، بلندترین رشته کوه زاگرس  را که کوه مقدس و دینی بوده برای غیبت و یا عزلت انتخاب می کند و به سمت دنا حرکت می کند.

«در «تل زالی»، زال از وی جدا می شود. به «تنگ سریز» می رسند که کیخسرو جام جهان نمایی که می توانسته  تمام اتفاقات دنیا را در آن ببیند و آن از خود دور نمی کرده را بیرون می آورد که از این آب گوارا جامی بندشد که جام از دستش می افتد  و این را نشانه ضایع شدن فره ایزدی خود می داند. به «کوخدان» می رسد وبرای در امان ماندن از سردی هوا  به همراهانش دستور می دهد برای خودشان کوخ موقتی درست کنند تا شب را در آن اتراق کنند.»

«بعد به سی سخت می روند در «چشمه بشور» یکی از زیباترین و پاکترین و زلالترین آبهای ایران است خود را تطهیر می کند و آماده رفتن به پیشگاه معبود خود می شود و سفارش می کند لشکریان  به دنبالش نروند.»

« اما سپاهیان تا نزدیک گردنه بیژن وی را همراهی می کنند در آنجا روی سنگ سفید مکعبی «برد شاه» می رود و بر فراز آن آخرین نصایح خود را می گوبد و هشدار می دهد برگردید چراکه برفی خواهد بارید که حتی نیزه های شما نیز در آن  ناپدید خواهد شد.»

رد پای واقعیت در اسطوره ها

« همه بر می گردند و ۳۰ نفر از پهلولانان از جمله بیژن و توس و گستهم  می مانند و خسرو را تعقیب می کنند و بالای «گردنه بیژن» مدتها در کوه سرگردانند و نشانی پیدا نمی کنند و کنار چشمه کوچک «چبکنم» بر فراز گردنه به شور می نشینند که چه کنیم.»

«برفی شروع می شود و رد پای اسب کیخسرو را پیدا می کنند تا به دامنه شمالی دنا که می رسند در «دره آسمانی» و «دره کیخسرو» رد پای اسب کیخسرو هم ناپدید می شود. در ادامه به «غار کیخسرو» می رسند می گویند جسم کیخسرو به صورت سنگی درآمده و روحش بر فراز «سه قله آسمانی» به آسمان عروج پیدا کرده است.»

حسینی تاکید می کند این اسطوره کیخسرو است و  این اسطوره در قرنهایی که هنوز شاهنامه نوشته نشده در آثار طبری، بیرونی و این اثیرو بعد حمزه اصفهانی و حمدالله مستوفی به صورتهای مختلف آمده است.

وی می گوید اگرچه بخش زیادی از آن اسطوره است اما نشان از واقعیتی دارد که یکی از پادشاهان دادگستر ایرانی در این مسیر جان باخته و در سالهای بعد با دادن شاخ و برگ مثل هم داستانها و اسطوره ها آن را به این صورت بیان کرده اند.

آنچه حسینی از شاهنامه و راز و رمز علاقه مردم این استان به شاهنامه می گوید خود عاملی است که مخاطب را ترغیب کند که دوباره این کتاب ارزشمند را ورق بزند و پای شاهنامه خوانی شاهنامه خوانان بنشیند.

اتفاقی که در یک سال گذشته شیوع ویروس کرونا آن را دشوار کرده است و شاید باید در شب یلدای امسال که شبی متفاوت از همه سالهاست همه با هم دست به دعا برداریم و از خداوند بخواهیم که سایه ویروس کرونا را از سرزمینمان دور کند تا بار دیگر در شب چله ای دیگر همه دور هم جمع شویم و باز هم با هر فراز و فرودی که از شاهنامه روایت می شود شاد و غمگین شویم.

ایرنا

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.