شعر یار گرمابه و گلستان فرهنگ ایرانی
22 مرداد 1401 - 19:37
بازدید 747
16
فریدریش نیچه فیلسوف و شاعر شهیر آلمانی در یکی از کتب خویش در خصوص شعر زیبا روایت می کند که:« شعر و ادبیات صرفا برای تجمل و سرگرمی نیست بلکه برای به صحنه آوردن مجدد زندگی است.»
نویسنده : محسن جمشیدزاده
پ
پ

گفتمان، محسن جمشیدزاده: فریدریش نیچه فیلسوف و شاعر شهیر آلمانی در یکی از کتب خویش در خصوص شعر زیبا روایت می کند که:« شعر و ادبیات صرفا برای تجمل و سرگرمی نیست بلکه برای به صحنه آوردن مجدد زندگی است.»

شعر که به گواه ادیبان، کارشناسان و پژوهشگران زبان و ادب فارسی هنر اول ما ایرانیان است و همیشه در جامعه ایرانی از جایگاه ویژه و ممتازی در میان خاص و عام از دیرباز برخوردار بوده و هست و بی سبب نیست که پس از قرآن مجید معجزه خاتم پیامبران حضرت محمد«ص» بر تاقچه منزل ایرانیان از گذشته های دور دیوان شعر سعدی، مولانا، فردوسی و بویژه حافظ خودنمایی می کند و حتی سینما که هنر هفتم است با آن قدرت جادویی و غول پول سازش یارای رقابت با این عرصه را ندارد و بی دلیل نیست که ده های متمادی است این شعر زیبای سعدی شیرین سخن بر سر در سازمان ملل متحد در دل خاک ایالات متحده که به۵ زبان زنده دنیا نوشته شده و تا ابد حک شده خوش نشسته است که:( بنی آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند/ چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار/ تو که از محنت دیگران بی غمی / نشاید که نامت نهند آدمی.)

در مصاحبه چهارشنبه۱۹مرداد صفحه هنر روزنامه اعتماد با سعید بیابانکی شاعر، منتقد و طنزپرداز شهیر کشورمان نه از زاویه نقد که رسم مرسوم و عادت مألوف منتقدین ادبیات درباره زوایای شعر، نحله ها و المان های شعری یک شاعر در قید حیات یا پس از فوت اوست پرداخته می شود و در بوته نقد و چکش زنی قرار می گیرد ولی سوأل اساسی اینجاست که آقای بیابانکی بی غرض یا از روی غرض شعر هوشنگ ابتهاج را محل مناقشه قرار داده است و لازم شد که در این راستا و طبق عرف و قانون مطبوعات که رکن چهارم قانون اساسی در جامعه قلمداد می شوند و معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بسیار بر این قضیه مسر است جواب داده شود تا به قول شاعر شیرین شکر شیرازی«حافظ»:« تا که قبول فتد و چه در نظر آید.» که در رأس قله شعر ماست و بر همین شیوه و اسلوب در عصر حاضر شعر هوشنگ ابتهاج را ادامه دهنده شعر حافظ برمی شمارند نه تحت تأثیر او و شعر شهریار به زعم آقای بیابانکی و او را حافظ معاصر قلمداد می کنند از بس که اشعار سایه محکم، وزین و پرمحتواست و رابطه کلمات با هم به حد کمال است به همین دلیل او را حافظ معاصر می خوانند و نه اینکه از حافظ وام گرفته باشد حتی یک بیت ولی در عوض شهریار بعضی از اشعار حافظ را نه تنها استفاده کرده که به معنای واقعی کلمه فراتر از تضمین و وام گرفتن است که البته اگر با اغماض بگوییم چون علنا این کار را کرده است و خود هم بارها به قول بهروز یاسمی شاعر نام آور و غزلسرای معاصر که نیکو سروده است:« و اعتراف سخت است اگرچه با تأخیر.» معترف شده است و تعداد آن ها هم کم نیست.

در مصاحبه صفحه هنر روزنامه اعتماد با سعید بیابانکی شاعر، منتقد و طنزپرداز شهیر کشورمان ایشان از زوایای مختلف به نقد شعر هوشنگ ابتهاج فقید«سایه» پرداخته بودند که این قضیه فی النفسه نه تنها کار ناصوابی نیست که بسیار کار مفید و درخوری است برای جوانان و نسل آینده شعر جامعه؛ ولی آقای بیابانکی با بی رحمی و عدم شفقت تمام سنگ های نقدش را به طرف کسی که یک قرن تمام قد امضایش در پای تک تک اشعارش مثل کربن رادیو اکتیو در دوران کرتاسه و ژوراسیک زمین شناسی نشان دار است پرتاب کرده است و این از بی انصافی و تحمل شعر و خصوصا غزل های ناب هوشنگ ابتهاج است؛

باید نخست به تعبیر بی غل و غش آیت الله هاشمی رفسنجانی از ایشان سوأل کرد که چه کسی این قدرت را به شما و دوستان شما داده است که تا این حد به راحتی آب خوردن شعر را که همان طور ویلیام هزلیت بیان کرده است تنها چیزی است که در زندگی ارزش به خاطر سپردن دارد و سرمایه یک قرن زندگی، خاطره، غم و شادی و خوشی و ناخوشی شاعر تراز اولی چون حافظ در جامعه دوستش دارند و در رأس بالای هرم شعر کشور نشسته است این گونه بی محابا، غرض ورزانه و بدور از انصاف بتازید؟! در درجه دوم آقای بیابانکی دقیقا همان کاری را با شعر و غزل سایه کرده است که عباس کیارستمی فقید کارگردان، شاعر و عکاس سینمای ایران سال۱۳۹۵ هجری شمسی با حافظ در کتابش«حافظ به روایت کیارستمی» کرده بود و مورد هجمه بی شماری از سوی دوستداران و مخاطبان شعر حافظ در جامعه قرار گرفت که در روزنامه های شرق کارگزاران،آرمان و…بازتاب وسیعی داشت اگر چه کیارستمی در مقدمه کتاب خویش جمله ای از آرتور رمبو شاعر آوانگارد و نوپرداز شعر فرانسه که در پاریس او را پیامبر سنت و مدرنیته قلمداد می کنند و همتای نیما یوشیج ما در شعر نو به شمار می رود روایت می کند:« باید مطلقا مدرن بود.» که بعدها خودش در گفت و گو با آیدین آغداشلو نقاش شهیر و دوست صمیمی اش می گوید:« به نظرم باید این واژه مطلقا را هم برداشت و گفت باید مدرن بود.

» اکنون آقای بیابانکی که مدعی است که باید با شعر امروز پست مدرن رفتار کرد آیا نمی دانند که نمی شود برای سرپوش گذاشتن بر بحران مخاطب گریزی شعر او و همتایان و هم عصرانش که ویروس چموش کرونا هم مزید بر علت شد و گعده های شعر ایشان و دوستان هم جرگه را در فرهنگسرا های شهرداری پایتخت بر هم زد صورت مسأله را پاک کرد که البته دکتر سیروس شمیسا استاد تمام سابق دانشگاه علامه طباطبایی تهران کاری که کیارستمی با غزلیات حافظ کرده است شاید تلنگری باشد برای ذهن پویا و فعال جوانانی که با شعر حافظ مأنوس نیستند و شاید بشود از طریق این کتاب کیارستمی به شعر حافظ پل بزنند و با شعر حافظ ارتباط برقرار کنند؛ اما کیارستمی طبق ادعای خود در زمان حیات در جایگاه یک فیلمساز و نه یک شاعر شناخته شده با حافظ که در رأس قله شعر معاصر و به زعم بیابانکی شعر گذشته نشسته است و این دست مسائل همان طور که عبدالعلی دستغیب و ضیاء موحد همشهری جناب بیابانکی که برای خالی نبودن عریضه به ایشان هم به صراحت برای تنویر افکار ذهنی مخاطبان شعر سایه می تازد با حافظ و اکنون سایه نمی توانند کاری درخور انجام دهند که باعث ریزش طرفداران و علاقه وافر و بی حد و حصر دوستداران پرشمار شعر حافظ و خاصه حافظ زمانه ما«سایه» شود.

مگر نه اینکه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی شاعر معاصر و همتای هوشنگ ابتهاج در یکی از کتبش همان طور که نویسنده همتای ایشان عبدالحسین زرین کوب روایت می کند که:« نقد باید سره را از ناسره مشخص کند.» و کدکنی این پارامتر را کامل می کند که:« شعر خوب؛ شعری است که در ذهن مخاطب رسوب کند.» و مگر نه اینکه شعر سایه به گواه دشمنان و دوستان شعر او واقعا همین کار را با مخاطب خاص و نه عام که شفیعی کدکنی زیبا روایت کرده است انجام می دهد و حالا باز به قول شفیعی کدکنی:« به کجا چنین شتابان؟!…» آقای بیابانکی مگر نه اینکه امثال شما و همتایان شما به لطف انقلاب، شعر آیینی و خاصه شعرطنز به اینجا رسیده آید چرا حالا مصداق بارز شعر قاآنی شده اید که:« ترکمانا نعل را وارونه بزن» و چرا شمشیر داموکلس خویش را برای عاطفه نازک خیال خوانندگان و‌ مخاطبان بی شمار شعر سایه و برای آن پیر پرنیان اندیش تازه سفر کرده که هنوز در لحد گذاسته نشده است و در سردخانه برای خاکسپاری در ایران یا آلمان است از رو بسته اید؟! و چرا مثل بهروز افخمی فیلمساز شهیر هنر هفتم ایران که در مجلس ششم به همراه اصلاح طلبان وارد بهارستان شد و با اصلاح طلبان بود به یکباره از آنان تبری جویید و مصداق عینی از دنده چپ، راست شده اید؟!

سایه ای که به گواه دکتر حداد عادل رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی کشور رهبر انقلاب بسیار شعر ایشان را دوست دارد و یکی از دفترهای سایه که گم شده بود بعدها از طریق جناب حداد به ایشان تحویل داده می شود. شما که تشویش در دیگر اشعار غیر آیینی تان موج می زند و با افتخار از شعر اخوان در این گفت و گو یاد می کنید و حالا طرف صحبت ما مهدی اخوان ثالث نیست که او هم با افتخار و بی مبالغه در بالای قله شعر معاصر و در رده های بالا در رنکینگ ادبیات خوش نشسته است و جالب اینجاست وقتی که یکی از غزلیات سایه:(امشب به قصه دل من گوش می کنی/ فردا مرا چو‌ قصه فراموش می کنی.) را با تک غزل فروغ فرخزاد:(چون سنگ ها صدای مرا گوش می کنی/ سنگی و ناشنیده فراموش می کنی…) مقایسه می کنید فرموده اید این دو شعر به ظاهر شبیه هم هستند ولی دو نگاه و دو دنیای متفاوت را روایت می کنند و تنها جایی که شعر سایه را ستوده اید‌‌ ولی دوباره به آن هجمه برده و تازیانه می زنید که فروغ انگار دریافته است که در روزگار معاصر زندگی کند چیزی که ابتهاج آن را در نیافته است چرا؟! چون علتش این است که فروغ شعر را از روی زندگی نوشته و سروده است؛ سرمشق فروغ زندگی است اما ابتهاج شعر را از روی شعر نوشته، سرمشق ابتهاج شعر است یحتمل شما به قول اخترشناسان در علم فیزیک در جهان های موازی زیست می کنید.ولی بهتر آن است که:( خوش تر آن باشد که سر دلبران/ گفته آید در حدیث دیگران) و قضاوت را به اهلش و بویژه آحاد مخاطبان و خوانندگان شعر سایه و جامعه واگذاریم که به ضرس قاطع آن ها در این وادی خوب قضاوت خواهند کرد و به فراخور زمان تاریخ هیچ چیز را بی جواب نخواهد گذاشت؟! شاید شما هم مثل عباس کیارستمی با تاریخ میانه خوبی ندارید؟!! البته سعید بیابانکی در پایان این گفت و گو خودزنی می کند و شعر سایه را در پایان مثل شعر حافظ دوست داشتنی قلمداد کرده است:« با این اوصاف چرا مردم شعر سایه را دوست دارند دلیلش این است که شعر حافظ را دوست دارند؛ حافظ دقیقا۶۰۰سال است که روی مغز و توی فکر ماست، هر چیزی که رنگ و بوی او را بدهد شما خوشتان می آید. هر چیزی که رنگ و بوی مولوی را به دقت شما دوست دارید.

آیا رنگ و بوی سعدی را بدهد همین طور رهی معیری که هیچ نوع نوآوری در شعر معاصر نداشته و صرفا یک جورهایی شبیه شعر سعدی بوده است.»

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.