گفتمان، علی اصغر اسدی: در هر سیستمی اعم از سیاسی، مدیریتی، اقتصادی و حکمرانی و حتی یک فروشگاه زنجیره ای، مردم مهمترین سرمایه اجتماعی آن تلقی می شوند، سرمایه اجتماعی هم زمانی شکل می گیرد که یک اعتماد دو سویه بین سیستم و مخاطب، مشتری، یا هر عنوانی که می توان به آن اطلاق کرد ایجاد شود.
زمانی که اعتماد بین طرفین شکل گرفت و جامعه به سطحی از اعتماد و پذیرش رسید، آنگاه همراهی خود را به شکل مطمئن تری پیش خواهد برد و به نوعی می توان گفت سیستم را بعنوان بخشی از چرخه زندگی خود به حساب آورده است.
در چنین شرایطی، زمانی که اعتماد بیس و زیر بنای رابطه قرار گیرد، درک و فهم ها از یکدیگر نیز افزایش خواهد یافت، اینجاست که مفاهمه بعنوان مهمترین مولفه در زمان بروز سو تفاهم ها و اختلاف نظرها، میدان دار خواهد شد و گفتگو برای تبیین و رفع سو تفاهمات و رفع تنازع بیشترین کاربرد را نشان خواهد داد.
بنوعی باید گفت در چنین شرایطی، گفت و گو و فهم از طرفین زمانی کاربردی خواهد شد و اثر مطلوب خود را بر جای خواهد گذاشت که این رابطه بر بستر اعتماد شکل گیرد، نه بر مبنای شک و تردید و یا بروز رفتارهایی که سلب کننده اعتماد باشد.
در یک نظام سیاسی نیز بدلیل تاثیر گذاری مطلق مردم بعنوان بدنه و شاکله اصلی حکمرانی و قدرت، به دست آوردن دل مردم، همراه نمودن آن در مدیریت، سهیم دانستن آنان در قدرت و بکار بست دیدگاه و نظر آنان در سیستم حکمرانی بعنوان یک اصل غیر قابل تغییر دنبال می شود.
همراهی و دخالت مردم در سیستم حکمرانی ،شکل دهی و قوام بخشی قدرت که از طریق مشارکت مردم در انتخابات تجلی می یابد، یکی از کلیدی ترین ابزار برای سهم دهی آنان در قدرت قلمداد می شود که این روزها از آن تحت عنوان سرمایه یاد می شود.
سرمایه اجتماعی عظیمی که با مشارکت خود و ابراز عقیده در حوزه های گوناگون حکمرانی در کنار سخت افزارهای نظامی و امنیتی از اساسی ترین مولفه های امنیت پایدار یک کشور به حساب می آیند.
بطور قطع حتی اگر یک سیستم حکمرانی از پیچیده ترین سخت افزارهای نظامی بهره مند باشد اما با سیاست گذاری نادرست ازطریق دور نگه داشتن مردم از قدرت، بی مهری به آنان و عدم تامین رفاهیات، موجبات بی اعتمادی مردم را فراهم آورد به گونه ای که مردم را از خود دور کنند، اینجا امنیت ملی آسیب پذیر شده و در شرایط ویژه، سخت افزارها نیز قابلیت لازم برای امنیت سازی را از دست خواهند داد.
لازمه حفظ این سرمایه عظیم اجتماعی در کنار سیستم سیاستگذاری و حکمرانی، اعتماد بخشی و بروز رفتارهایی است که بر پایه آن بتوان اعتماد عمومی به سیستم را حفظ کرد.
در هر سیستمی اگر اعتماد مردم خدشه دار شد، اگر دیوار بی اعتمادی بین مردم و سیستم بنا شد، به هر اندازه ای که این دیوار بلند و بلند تر شود، به همان اندازه پایه های حکمرانی نیز دچار لرزش شده و در مقابل حوادث آسیب پذیرتر خواهند شد.
وقتی در یک سیستم حکمرانی که مردم شاکله اصلی تشکیل دهنده و قوام بخش آن هستند، مردم حذف شدند، وقتی بنا بر بی اعتمادی شد، در چنین سیستمی بدلیل استیلای بی اعتمادی، سیاستگذاری ها در هر حوزه ای به نتیجه دلخواه نخواهد رسید و امنیت آسیب پذیر شده و قدرت در معرض تهدید جدی داخلی و خارجی قرار خواهد گرفت.
اگر سیستم حکمرانی مردم را غیر خودی به حساب آورد، اگر در اطلاع رسانی مردم را نامحرم تلقی کرد، اگر رفتارها بر خلاف شعار تشخیص داده شد، چنانچه ابزار در اختیار قدرت در مسیر رفاه مردم قرار نگرفت و سو استفاده ها بیداد کرد، رای مردم در سیستم حکمرانی بلا اثر شد، مردم در جریان حقیقت قرار نگرفتند، وقتی مردم تبعیض آشکار را مشاهده کردن و صدای آنان شنیده نشد، اینجاست که اعتماد رفته رفته جای خود را به بی اعتمادی می دهد.
چه بر سر اعتماد مردم آمده است ؟
امروز درست در برهه ای قرار گرفته ایم که سیستم حکمرانی کشور در موارد گفته شده با سرعت هرچه بیشتر در مسیر سلب اعتماد عمومی حرکت کرده و واضح تر اینکه بخش قابل توجهی از مردم اعتماد خود را نسبت به کارکردها، سیاست گذاری ها و حتی سخنان مدیران و مسئولین در رده های مختلف از دست داده اند.
نتیجه این بی اعتمادی هم ایجاد یک شکاف عمیق بین مردم و حاکمان است که مع الاسف با بروز برخی رفتارهای عجیب هر روز بر گل و گشاد شدن آن افزوده شده به گونه ای که از آن سوی شکافی که مردم قرار گرفته اند، کمتر صداهایی به گوش می رسد!
شاید برخی آمارسازی های غیر واقع و گزارشات خلاف واقعیتی که صرفا در مسیر خوشایند سازی مقامات ارشد ارایه می شود، اینگونه القا کند که خیر، مردم در هر شرایطی همراه سیستم هستند و اعتماد آنان همچنان پا برجاست، اما ولو تلخ، حقیقت را باید گفت “که بخش اعظم مردم در یک بی اعتمادی مطلق نسبت به مسئولین خود به سر می برند.
یکی از آثار و نشانه های همین بی اعتمادی، عدم توان سیستم های متعدد اقناع سازی و اطلاع رسانی حاکمیت در مجاب کردن مردم نسبت به حوادث متعدد بوقوع پیوسته در کشور است.
بگونه ای که اگر از آسمان شهاب سنگی بر سر یک شهروند فرود آید، مردم بلادرنگ خواهند گفت؛ کار خودشان است ! همین کار خودشان است و عدم پذیرش چرایی آن از سوی مردم، مهمترین نشانه بی اعتمادی آنان از سیستم حکمرانی است.
علت آن هم روشن است، در سطور بالا دلایلی متعددی را برای چرایی شکل گیری دیوار بی اعتمادی بر شمردیم، اما مهمترین دلیل آن نفهم فرض کردن مردم و ارائه گزارش خلاف واقع و دروغ از وقایع و اصرار بر درستی آن، با علم به اینکه مردم حقیقت واقع را از قبل فهمیده اند !
بطور مثال در دی ماه سال ۹۸ با شلیک سهوی یا عمدی پدافند خودی به هواپیمای مسافربری و سقوط آن و کشته شدن سرنشینان آن شاهد انتشار اخبار متعددی بودیم، در حالیکه به هر شکلی مردم از طریق فضای مجازی به واقعیت چرایی سقوط هواپیما پی برده بودند، اما دیوار حاشای مسئولین کشور خیلی بلندتر از آن بود که پذیرای واقعیت شوند، تا اینکه پس از گذشت چند روز پذیرای این واقعیت تلخ شدند!
خوب مشخص است بروز رفتارهایی از این دست که همواره سعی شده تا مردم از واقعیات میدان دور نگه داشته شوند و یا سعی شود با انتشار اخبار جهت دار مردم در ابهام قرار گیرند، پس از برملا شدن حقیقت، بر اعتماد مردم تاثیر منفی برجای گذارد و در ادامه راه مردم به سخنان و گزارشات مسئولین به دیده تردید نگاه کنند.
حال این بی اعتمادی به اندازه ای عمیق است که مردم بروز هر اتفاقی را اول به حاکمیت مرتبط کرده و هیچگاه توضیحات و گزارشات ولو حقیقت مقامات مسئول را قابل استناد ندانسته و همچنان بر فرضیه خود، یعنی دست داشتن حاکمیت در آن رویداد اصرار نمایند.
بعنوان مثال چند روز پیش یک جوان آبدانانی در منزل شخصی جلو چشم خانواده دچار عارضه شد و پس از دوسه روز فوت شد؛ با توجه به فراهم بودن بستر خلق شایعه و وجود بی اعتمادی، رسانه های برون مرزی آن را به سیستم امنیتی مرتبط کرده و خبر مرگ این جوان را بعنوان مرگ مشکوک جوان معترض آبدانانی به خورد مخاطب دادند.
با وجود اینکه نگارنده بعنوان یک رسانه مستقل، در یک مصاحبه جامع چرایی مرگ این جوان را از زبان پدر وی منتشر نمود، با وجود صدور بیانیه از سوی مرجع قضایی در خصوص چرایی فوت این جوان، اما بازهم پذیرش آن برای مردم قابل باور نبود.
بدلیل عدم اعتماد بخشی از مردم به دستگاههای حاکمیتی، بدلیل رسوب خبر و شبهه صورت گرفته از سوی رسانه های بیگانه، اما مردم ترجیح دادند که اخبار رسانه های بیگانه را مبنا قرار دهند و با وجود تبیین موضوع از سوی پدر متوفی، بازهم بر فرضیه و شبهه ایجاد شده اصرار نمایند و حتی سخنان پدر متوفی را نشات گرفته از فشار قلمداد نمایند.
حال باید از مسئولین پرسید که چرا؟ چرا این رویداد تلخ در مناسبات حکمرانی شکل گرفته است؟ چرا دیوار بی اعتمادی هر روز بلند و بلند تر می شود؟ آیا تاکنون به جای فرضیه سازی برای پیشبرد طرح های غیر قابل اجرا، به چرایی بی اعتمادی مردم فکر کرده اید ؟
آیا می دانید اگر بنا بر بی اعتمادی باشد، هیچ طرحی در این کشور قابل اجرا نیست؟ آیا میدانید همین کاهش اعتماد و نمایان شدن از دست رفتن سرمایه های اجتماعی است که گروهکی چون طالبان برای کشور شاخ و شانه می کشد ؟
راستی چه بلایی بر سر اعتماد مردم آورده اید؟ با خود چه کرده اید؟ چرا دلتان برای مردم نه، برای خودتان نمی سوزد؟ چرا امنیت و منافع ملی برای کسی اهمیت ندارد؟ چکار کرده اید مردمی که روزگاری گزاره دروغ نفش بستن تصویر امام خمینی بر کره ماه را ندیده پذیرفتند، اما امروز به اصلی ترین شعائر و ارزشهای دینی بی تفاوت شده اند!؟
بر سر اعتماد مردم چه آورده اید که مردم هیچ چیزی را قبول ندارند؟ حتی از حداقل های دینی به گونه ای بیزار شده اند که از ۷۰ هزار مسجد کشور ۵۰ هزار آن تعطیل شود؟ چرا؟! دلیل همه بی اعتمادی چیست؟ اگر دلیلش را یافتید قدری به آن اندیشه کنید شاید مسیری را برای ترمیم آن یافتید، ولی یادتان باشد که بدون مردم و اعتماد آنان هیچ هستید، هیچ !
ثبت دیدگاه