عملیات نافرجام انفجار پالایشگاه الرمادی توسط اسرای ایرانی
04 مهر 1399 - 6:56
بازدید 230
5

اسرای ایرانی مهرماه سال ۱۳۶۰، باهدف خسارت وارد کردن به اقتصاد رژیم بعث و سرگرم‌کردن سیستم‌های اطلاعاتی عراق به داخل کشور نقشه انفجار پالایشگاه «الرمادی» را طراحی کردند که البته نافرجام باقی ماند. گفتمان زاگرس؛«ذوالفقار طلوعی» فرمانده وقت اطلاعات سپاه قصرشیرین که پنجم مهر ماه ۱۳۵۹ به اسارت نیروهای عراقی درآمد، این عملیات را در […]

پ
پ

اسرای ایرانی مهرماه سال ۱۳۶۰، باهدف خسارت وارد کردن به اقتصاد رژیم بعث و سرگرم‌کردن سیستم‌های اطلاعاتی عراق به داخل کشور نقشه انفجار پالایشگاه «الرمادی» را طراحی کردند که البته نافرجام باقی ماند.

گفتمان زاگرس؛«ذوالفقار طلوعی» فرمانده وقت اطلاعات سپاه قصرشیرین که پنجم مهر ماه ۱۳۵۹ به اسارت نیروهای عراقی درآمد، این عملیات را در سالگرد اسارتش به همراه ۹ نفر دیگر از اسرای ایرانی طراحی کرد.

وی که به مناسبت هفته دفاع مقدس در دفتر خبرگزاری جمهوری اسلامی مرکز کرمانشاه حاضر شده بود، ماجرای شکل گیری ایده این عملیات را این چنین توضیح داد: به همراه هشت رزمنده دیگر که همگی در اردوگاه الرمادی به سر می بردیم تصمیم گرفتیم با طراحی یک عملیات فرار، پالایشگاه نفت الرمادی را منفجر کنیم.

طلوعی گفت: براساس نقشه دقیقی که طراحی کرده بودیم قصد داشتیم از سد نگهبانان عبور کنیم و پس از آتش زدن پالایشگاه الرمادی دوباره شبانه به اردوگاه برگردیم تا سیستم های اطلاعاتی عراق در تشخیص علت بروز این حادثه سردرگم شوند.

به گفته این آزاده، یکی از جاسوسان حاضر در اردوگاه در زمان مشورت تیم عملیات کننده به آنها شک می کند و گزارش هایی را به افسران بعثی می دهد.

طلوعی ماجرای عبور از سد این جاسوس را چنین بازگو می کند: شب عملیات برای اینکه جاسوس متوجه خروج ما از اردوگاه و گزارش آن به بعثی ها نشود، با قرص هایی که قبلا از افسران دزدیده بودیم او را خواب سپس عملیات را آغاز کردیم.

وی عنوان کرد: از یک ماه قبل میله های اردوگاه را با کمک یک تکه سوهان بریده بودیم و برای اینکه افسران عراقی شک نکنند، آنها را با خمیر به چسبانده و با کمک دوده سیاه کرده بودیم؛ همچنین محاسبه دقیقی نیز از زمان عبور و مرور نگهبان ها و نوع چرخش چراغ‌های برجک نگهبانی داشتیم.

طلوعی شب عملیات به همراه چهار نفر دیگر از اسرا که تیم عمل کننده را تشکیل می دادند، میله ها را برداشتند و خود را به کنار فنس های اردوگاه رساندند.

وی گفت: در زمان جابجایی نور پروژکتورها تنها چند ثانیه مسیر عبور مدنظر ما تاریک می شد به همین دلیل مجبور بودیم نفر به نفر جلو بریم؛ ۲ نفر از اعضای تیم از فنس ها عبور کردند و راهی پالایشگاه شدند که به یکباره بعثی ها سگ ها را رها کردند و عملیات شکست خورد.

این آزاده در رابطه با علت آزادی سگ های نگهبان حدس زد که جاسوس بعثی ها در زمانی که باید برای دادن گزارش می رفت، غیبت کرد و همین موضوع باعث مشکوک شدن افسران عراقی و در نهایت آزادی سگ ها شد.

طلوعی در این رابطه توضیح داد: همه اعضای تیم عمل کننده را گرفتند و تا ساعت ۱۰ صبح روز بعد سرو ته آویزان کردند؛ در مقابل صورت ما سگ‌های درنده را به شکلی بسته بودند که پوزه‌ آنها درست در چند سانتی متری صورت ما متوقف می شد.

او می افزاید: بعد از اینکه ما را آزاد کردند، به مدت یک هفته آنقدر ما را کتک زدند که دیگر جایی برای کبود شدن نداشتیم.

اسیری که کلت همراه داشت

طلوعی در ادامه به بیان بخش دیگری از خاطرات خود اشاره کرد و گفت: من استاد پنهان کردن وسایل از دید بازرس ها بودم و به راحتی وسایل ممنوعه‌ای همچون ساعت، قرص و حتی کلت کمری به همراه داشتم.

او توانسته بود کلت کمری خود را در زمان اسارت به شیوه های مختلف پنهان کند و به داخل اردوگاه ببرد و نگه دارد.

این آزاده دوران دفاع مقدس توضیح داد: مهر ماه ۵۹ من به عنوان یکی از مسوولان سپاه قصرشیرین همیشه کلت همراه داشتم به همین دلیل در زمان حمله نیروهای عراقی و اسارت کلتم را پنهان کردم و توانستم آنقدر با مهارت آن را حمل کنم که در نهایت وارد اردوگاهش کنم.

طلوعی اسلحه شخصی خود را یک سال و در اردوگاه های خانقین، بعقوبه، الرشید و الرمادی به همراه داشت اما پیش از انتقال از اردوگاه الرمادی آن را در گوشه اردوگاه پنهان کرد و دیگر به سراغ آن نرفت.

شکنجه های یک آشوبگر

بعثی ها طلوعی را به عنوان یک اسیر آشوبگر ایرانی که همواره به دنبال فرماندهی اسرای ایرانی بود، می شناختند به همین دلیل مدام او را از اردوگاهی به اردوگاهی دیگر منتقل می کردند و به بدترین شکل شکنجه می دادند.

او یکی از بدترین شکنجه های خود را این گونه بیان کرد: من و ۳۱ آزاده دیگر را که مدام در حال آشوب در اردوگاه ها بودیم به الرمادی بردند تا در آنجا شکنجه شویم؛ آنجا یک افسر شکنجه به نام عزالدین داشت که تصمیم گرفت ۲۴ ساعت ما را کتک بزند.

این آزاده توضیح داد: همه ما را در اتاقی بدون روزنه انداختند که شب و روز را گم کنیم، بعد از آن افسران عراقی در چند شیفت مدام ما را کتک زدند که در نهایت ۱۶ نفر از ما زیر شکنجه جانشان را از دست دادند و یکی از همرزمانمان را نیز برای تهدید با ضرب مستقیم گلوله کشتند.

طلوعی ادامه داد: یک بار دیگر در اردوگاه بغداد به دلیل آشوب، من را به اتاق شکنجه بردند و پس از بستن چشم هایم، با دست بسته شده از پشت به سقف اتاق آویزان کردند به شکلی که صورتم در مقابل مشت آنان قرار گیرد.

وی گفت: بعثی ها در این شکنجه که چند روز طول کشید به قدری ماهرانه به من زخم زدند که تا ۱۰ سال قبل، هر زمان قصد حرکت داشتم زخم هایش دهان باز می کرد.

اسیری که شکنجه گر خود را به جبهه فرستاد

در زمان حمله نیروهای رژیم بعثی عراق به ایران، برخی از افسران و سربازان با دادن رشوه و یا استفاده از ارتباطات خویشاوندی برای خدمت به اردوگاه های اسرا می آمدند تا به جبهه نروند.

یکی از این افسران که به کابوسی برای اسیران ایرانی در اردوگاه های الرمادی تبدیل شده بود سرگرد عزالدین بود که اسرای ایرانی را به شدت شکنجه می کرد.

طلوعی که به شدت توسط این سرگرد بعثی شکنجه شده بود، روزی برای نابودی او نقشه چید و نهایت نیز موفق شد.

او در رابطه با نقشه بیرون کردن عزالدین از الرمادی اینگونه گفت: عزالدین افسری بسیار بددهن و شکنجه گری ماهر بود؛ روزی برای نابودی او دست به خرابکاری در اردوگاه و آشوب زدم تا من را به اتاق شکنجه و بازجویی ببرند؛ بعد از اینکه شکنجه تمام شد، بازجوها وارد شدند و من در این بازجویی به شدت از عزالدین تعریف کردم و گفتم که این افسر هوای ما ایرانی ها را دارد و هر زمان می خواهیم اخبار تلویزیون را به ما می گوید.

این آزاده افزود: مدیران اردوگاه زمانی که حرف های من را شنیدند تصمیم گرفتند عزالدین را به جبهه انتقال دهند، در نهایت پس از ۶ ماه خبر کشته شدن این شکنجه گر به دست سربازان ایرانی به گوش ما رسید.

خاطره خوب از سرباز عراقی 

در میان دوران تلخ اسارت طلوعی، خاطرات شیرینی نیز پیدا می شود که او آنها را با سربازان کُرد عراقی تجربه کرده است.

او در این رابطه می گوید: کردها قلبشان با ایرانی ها نزدیک بود اما در اردوگاه چاره ای جز شکنجه ما نداشتند.

این آزاده ادامه می دهد: زمانی یک افسر بعثی که از من کینه به دل داشت قصد داشت با خنجر من را بکشد اما یک سرباز کرد از اهالی شهر خانقین با قنداق کلاشینکف به او حمله کرد و مانع از این کار شد و جان من را نجات داد.

طلوعی در نهایت پس از تحمل ۹ سال و ۱۱ ماه اسارت در تاریخ چهارم شهریور ماه ۱۳۶۹ به آغوش میهن بازگشت.

در دوران جنگ تحمیلی، بیش از هشت هزار بار صدای آژیر حمله در آسمان کرمانشاه شنیده شد و هزار و ۲۰۰ بار بمب و موشک، خانه و کاشانه مردم این خطه را زیر و زبر کرد؛ ساکنان دروازه کربلا اما هرگز سنگر را رها نکردند و برای حفظ دین و وطن، ۹ هزار و ۸۰۰ شهید، ۲۱ هزار و ۶۰۰ جانباز، سه هزا رو ۸۰۰ شهید و جانباز شیمیایی و هزار و ۸۰۰ آزاده تقدیم کردند.

ایرنا

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.